27/ دی/ 90
صبحت بخیر گلم.. صبح تو خونه بیدار شدی و بعد دوباره تو ماشین خوابیدی..پمپ بنزین رفتم و تو دانشگاه هم جلوی در اصلی رو بسته بودند کلی دور زدیم تا کارت خون پیدا کردم و نزدیک بود دیر انگشت بزنم.. تو مهد همه نیومده بودند.. اما هستی و پرنیا جیگر اونجا بودن و تا هستی دیدت گفت محیا و بعد پرنیا گفت هیسسس!!! محیا خوابه و من هم از این دو خوشگل که اومدن بالای سرت عکس انداختم ... شما هم چشمی باز کردی و دوباره خوابیدی... خوشبحالت با این دوستای مهربون..راستی شمال که بودیم هر کی ازت میرسید محیا جون کی رو دوست داری میگفتی هستی...خوشبحال هستی!!! تو قسمت نظرها مامان بردیا خوب راجع به هستی نوشته... صبح همکارام زنگ ز...