خاله جون اومده
ماه مبارک رمضان بر همه مبارک باشه. چه اونایی که روزه میگیرن و چه اونایی که نمیگیرن. بالاخره مزه اش به کام همه میرسه.. عزیزم دیروز خاله جون اومد تهران و من هم زودتر تعطیل کردم و رفتیم دنبالش. بعد یکراست برگشتیم دانشگاه و رفتیم استخر. هر چند تو ماه رمضون هم استخر بازه اما واسه ما آخرین روز بود. درسا و آرشیدا هم بودن و کلی ازینکه دستتو ول میکردی و تنها میتونستی شنا کنی خوشحال بودی و دوست داشتی به خاله جون نشون بدی.. خاله جون هم از بوفه بالا تشویقت میکرد و کلی ذوق میکردی. امروز هم کنارش خوابیده بودی و ما اومدیم سرکار. هرچند سروقتت بیدار شدی و چشای نازتو باز کردی و دوباره خوابیدی.. کاش میتونست زیاد پیشمون بمونه تا روزه داری برا...