تولد نفر چهارم خونمون
26/ دی یعنی دو روز پیش یه تولد داشتیم تو خونمون... و بابایی براش 475 هزارتومن کادوی تولد خرید...
اما چون عکسهای آتلیه اش آماده نشده بود امروز پستشو اینجا میذارم...
عکسها تو ادامه مطلب
چون خیلی باوقار بود حاضر نشد که عکس کاملشو بذارم!!!
بله این هم عکسهای مشکی خودمون که پارسال همین موقع ها به جمع ما پیوست و بابایی دیروز بیمه اش کرد...و کلی غصه دار بود که چرا نرخ بیمه دو برابر شده.. کمی هم دلخور از ما که چرا استفاده اش رو ما میکنیم و بیمه اش رو اون میده...عیبی نداره دست بابایی درد نکنه...این یه وظیفه مردونست و خودش اینو میدونه...
تشکر نوشت:
اول از همه از همسر خوبم که تو تمام گرما و سرما بدون ماشین و با دوستاش تا محیط کارش میرفت و پرستیژ مدیریتیش زیر سوال میرفت تا شما از در خونه با آرامش بخوابی و تا جلوی در مهد گرما و سرما رو نبینی..
دوم هم از مشکی عزیز که تو این یکسال جز خوبی ازش ندیدیم..و تو شادی ها و غمها با ما بود و همیشه با گرمای بدنش دخترمو در آغوش کشید تا سردش نشه...شب و نصفه شب موقع بیماری با ما به درمانگاه میومد و تو دیدار دوستانم همش همراهمون بود.. با هم به کاشان رفتیم و بارها به شمال...
هرچند اونجا که میرسید یه سری حسابی ازش کار میکشیدن و طفلک دم نمیزد..منو ببخش چون اونجا کنارت نبودم تا هواتو داشته باشم...
گله نوشت:
اول اینکه پر خوری میکرد و هفته 10-15 هزار تومن خرج شکمش میکردم..
دوم اینکه تو شمال همش پیش باباعلی بود و من نتونستم جاهایی که لازمش داشتم کنارم باشه
دیگه حرف نا امید کننده نزنم...ایشاله تولدت مبارک باشه و سالیان سال جمع سه تایی خونمونو گرمتر کنی...