محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

24/ دی/90

1390/10/25 11:46
نویسنده : مامان مریم
360 بازدید
اشتراک گذاری

امروز اربعین امام حسینه...و ما باید عصری برگردیم تهران..مادر جون با اون همه کارش نتونست شما رو از پوشک بگیره و شما هم که کلی لوس شده بودی و بد اخلاقی زیاد کردی و به ریز و درشت حرف بد میزدی..با عصبانیت میگفتی برو!بیو! گمشو!!! و اونقدر با مزه میگفتی که من نتونستم بقیه رو کنترل کنم تا نخندن...فقط به دایی جون و عمو محمد ( شوهر خاله) نمیگفتی.حتی به پدرجون هم رحم نکردی

صبح با بروبچ رفتیم ح عمومی.. واای چقدر خوش گذشت..شما کمی موندی و گریه کردی و مهرناز اومد دنبالت و بردت خونه شون...اونجا هم بهت خوش گذشت و برای نهار برگشتیم خونه مادرجون.. کمی خوابیدم تا بابایی اومد دنبالمون و شما از تو خونه مادرجون تا تهران خونه خودمون خواب بودی و تو خونه بیدار که شدی و دیدی که برگشتیم چه به روز ما که نیاوردی

جاده هم شدیدا لغزنده و تصادف خیز شده بود و ما 6 ساعت تو راه بودیم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان پارسا
25 دی 90 11:22
امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه بغیر از لحظات همراه با زلزله


ممنونم
بغیر از زلزله و تصادفم

قربانعلی
25 دی 90 13:40
این حمومت از همه جالبتره


از همه بیشتر از تو میترسیدم که کاملشو بنویسم
مادر آیاتای
25 دی 90 20:04
چه جالب. من عمرأ نمیرم حموم عمومی. مریم جون تو رو خدا تو این آب و هوا هر هفته نرید شمال و هر تعطیلی. اخه به ریسکش نمی ارزه. می دونم خونه آدم حوصله ش سر میره اما یکی دو ماه تحمل کنید کمتر برید. قربانت. مواظب محیا جون باش.


فدات بشم راست میگی اما مگه میشه