محیا و مهمونی خونه دخترعموم
چند روز پیش مائده جون زنگ زد که میخواد آش بپزه و از ما خواست بریم خونشون.. استرسم بیشتر از شیطنتهای شما بود. بخصوص اینکه گفته بود دوتا پسرخاله هاش هم هستن و من به خودم ناراحتی راه ندم. میتونستم تصور کنم که قراره چی بشه و خونه یه دختر مجرد خوش سلیقه به چه روزی در بیاد. اول از همه ما رسیدیم و یخی در شما نبود تا باز بشه. بعد هم که آراد و رادین جان اومدن و تا یخشون باز بشه صبر کردی.. فعلا تصاویرو داشته باشید.. کم کم قضیه اوج گرفت و لخت شدی و با یه زیر پوش، یه تنه افتادی به جون دوتا پسرها. اونا هم لپشون گل انداخته بود. رادین به محیا گفت: من از خودم دفاع نمیکنم و گرنه له ات میکنم . من هم که تو اون شرای...