محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

محیا این روزها

1391/8/20 9:07
نویسنده : مامان مریم
560 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها حرف زدنت خیلی جالب شده. تو ماشین باباکرم آقای آصف رو گوش میدادیم و شما همراهی میکردی: باباکمر!!!قهقهه دوست دایَم!!!!

به نی نی های کوچیک میگفتی گَ گَ. اما توماشی دیدم میگی مانی آیاتای گَ گَ نیست. baby اء!!! منو داری گفتم کی گفته. گفتی خاله گفته و فهمیدم تو مهد یاد گرفتی.

محیا: باباعلی نگو مام بزرگ بگو مامان بزرگ!!!! بابایی رفت نون بخره، محیا : بابایی کجا میری؟؟. باباعلی: میرم نون بخرم. محیا : باشه اما نون نرم بخریها. نون سفت نخر!!!

شب تو خواب گریه میکردی و حتی منو زدی و میگفتی: هویجمو صِف نکن. یعنی نصف نکن. قربونت برم که دقدقه های شبت اینقدر کوچیکه!!! فرداش بهت میگفتم خودت خنده ات گرفته بود..

ژست خانمی تو حیاط خونه:

محیا باز هم ژست بگیر:

یکعدد دختر مودب:

دوباره رفتیم دفاع فقط خوردی و گفتی بریم خونه. آخه من از دوستام اینجوری خجالت میکشم..دیگه نمیبرمت.

چشت زدم. این روزها همش دلت میخواد با دوستات تو محوطه مهد بازی کنی. من هم از ترس ترافیک خیلی همراهیت نمیکنم و همیشه شاکی میریم سمت ماشین.محیا با دوستاش (درسا و پرنیا و آقا دانی هم که داره از راه میرسه):

پنجشنبه هم برای جشن دانشگاه با شهریار بسمت دانشگاه رفتیم. چقدر بهتون خوش گذشت. قبلش چون زود رسیدیم یه سر به مجتمع تجاری ولنجک زدیم و شما تو فروشگاه نی نی ها نقاشی کشیدی:

دوستای هم خوابگاهیم یادتونه اونموقع ها که تازه ساخته شده بود مغازه هاش تک و توک راه افتاده بود. یادش بخیر..

تو جشن با بودن بچه های جمعه به جمعه خیلی ذوق کردین و با شهریار اونقدر رقصیدین که پشت سریهامون رو بسی شاد کردین

بچه های ممتاز با جایزه هاشون. ایشاله روزی بشه قسمت شما دخترم:

اینجا هم بابایی بردت wc و از تو جمعیت واسه شهریار دست تکون میدی:

این هم یه عکس از یکی از قُلها:

به عمو فیتیله میگفتی عمو فیله. از دست تو..

خوشحالم بهت خوش گذشته گلم. دوستان پست نی نی داداشی رو یه بار دیگه ببینید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان احسان
20 آبان 91 9:17
سلام مریم جان خدارو شکر که خوب و خوشید دختر خوش تیپم رو ببوس


ممنونم خاله جونم
مامان مهرسا
20 آبان 91 9:28
آره یادمونه،یادش به خیر دوران خوبی بودااااا نه؟
معلومه به محیایی خوش گذشته،باز که تیپ زدی دخترک

آره خاله جون خیلی اونشب خوشگل شده بودم.
کاکل زری یا ناز پری
20 آبان 91 11:41
بابا کمرتووووووووووووو عشقققققققققق محیا جونممممممممممم


مرسی خاله جون
رسول
20 آبان 91 13:08
...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_
...........|......*اينم وسيله * بيا ....|||"|""\___
...........|________________ _ |||_|___|)
...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@) منتظرمااااااااا بدو بيا

خیلی نازیییییییییییییییییی


سلام به رسول و منای عزیز
مامان صدف
20 آبان 91 13:11
چه کار خوبی کردی از عمو قناد عکس نگرفتی.


چرا خوشت نمیاد؟؟؟ یه برنامه ببینیم. خودش گفت آخه من کجا اینجوری میگم که هی ادامو در میارن
نرگسی
20 آبان 91 13:15
عاشق حرف زدنتم محیا گلییییییی


میسی عمه جون
مادر آیاتای
21 آبان 91 21:51
ماشاله. مریم خدئی مثل خودت پر انرژیه. خدا حفظش کنه. قربونش برم که آیاتای رو میگه baby. دخترت خوب میدونه که دخترم باکلاسه.

فدای تو و دخمل باکلاست
مریم (مامان آرینا)
22 آبان 91 9:22
قربونت بره خاله با این شیرین زبونیات
مامان ملینا
23 آبان 91 9:18
سلام محیا جونم کاش اونجا بودم و می خوردمت با اون ژست های خوشگلت