محیا و عید قربان
اینهم چند تا عکس از محیا خانمی و ببعی هایی که خونه مامان بزرگ و مادرجون کشتن:
یکعدد محیا خانمی:
ژست محیا کنار گوسفند بیچاره:
و یه ژست دیگه:
این هم بقول علیرضا اسکی روی موزاییک:
تو این عید به محیا خیلی خوش گذشت و کلی هم عیدی گرفت و کلی هم کباک خورد. یادش بخیر خیلی بچه بودم اما خوندن دعای ذبح گوسفندو من میخوندم و کلی از عموهام عیدی میگرفتم.
محیا یه روز قبل عید به درخواست همکارای خاله جون عسل یه سری به دانشگاشون زد. از نگهبانی این خانمی رو گرفتن بغلش و خانمی با کفشای بلندش کل طبقاتو گذاشت رو سرش. دوستای خاله جون بهش میگفتن خاله ریزه. دانشجوها هم که دنبال سوژه:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی