انار رفت تا تولد دوسالگیشو با فرشته ها جشن بگیره
ووووااااااااااااااااااااااااااای خدایا کجایی بالاخره شفاش دادی!!!! راحتش کردی؟؟؟؟ انارو میگم ای خدا حالا مادرش چکار کنه؟ با عروسکاش!!! وااای خدایا نه!!! دستم ب یحسه... انارجون تو تولدت، خاله جون زهره من هم میاد..سلام منو بهش برسون...بهش بگو چرا صبر نکردی تا ببینمت و بعد بری..ندیده دوستت دارم... خدایا من خیلی پست هستم آخه خوشحالم که جای مامانش نیستم اما خیلی براش دارم میسوزم... نه من شوهرم و خانواده ام همه هنگ کردند...خدایا هیچ مادری رو با بچه اش امتحان نکن...چه حکمتیه آخه... ...