عکسایی که قرار بود بذارم
ببخشید دیر شد اما این عکسا رو بالاخره از موبایلم خارج کردم و تقدیم به شما:
این عکسا متعلق به حیاط خونه پدرجونه:
قطرات بارون دیشب، رو گوجه سبزها محشره:
چند روز پیش که با پانیذ (فیونا) و بابا مامانش رفته بودیم خرید:
هستی در ارتفاعات مهد:
محیا درحال ناز کردن گلها. بالاخره فرهنگ نچیدن گل برات جا افتاد و داری نازش میکنی. تازه عمو باغبونو صدا زدی تا بهش آب بده.
محیا و عشقش سبا. دختر خوش اخلاق خاله منظر. سنا خانم هم که اصلا علاقه ای به بازی نداره ظاهرا:
یه روز هم که خواستی بری خونه آنا خانمی. ما هم اومدیم. اما...
اما بعد از یکساعت بازی و بهم ریختن خونه این هم نتیجش. مانی نریم خونمون...
امیدوارم همیشه دوستای خوبی داشته باشی که فقط دوری ازشون ناراحتت کنه....
آخیش نوشت: آخیش!!! از شرمندگی مامی کوروش درومدم. این همش بود خواهر!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی