ازین روزها
اینجا بعد تعطیلی کلاسه که با دوستات رفتید تو باغچه دم مهد و عمو باغبون دعواتون کرد
با درسا خانمی:
همه مشغول عمو باغبون و صدف خانمی تو حس عکس:
اگه فکر کردین صدفی زیر اون کلاه چیزی داره سخت در اشتباهید.. البته عکس صدفی کچل هم داریم که چون اجازه نداشتم نذاشتم..
اینجا هم رفته بودم بانک و شما مشغول گربه بازی. برگشتنی تو پایین اومدن از پله ها صورتت از پات جلو زد و رو 5 تا پله ولو شدی و با صورت افتادی. من فقط جیغ کشیدم و یه آقایی بلندت کرد. خون تو بدنم خشک شده بود
محیا خانمی آماده شده و رفتیم خونه استاد دوره لیسانسم و دم خونه منتظر باز شدن دره:
قربونش برم من..
عمو باغبون با فلش نشون داده شده:
صدف خانمی و امیرعلی:
دانیال گلی که موهاشو بسته چون پیشونیش شکسته:
باز کنید دیگه بچه خسته شده:
تو خونشون یه لحظه آروم نمیشدی...
محیا و ریحانه وخشی(بخشی) زاده. مامان ریحانه میگه ریحانه تو خونه همش اسم مامان محیا رو میاره. میگه ما با هم دوستیم. بله ریحانه جون من هم یه عالمه دوستت دارم..
این تخس خانم آرشیداست. تا رفتم واسش عکس بندازم پشتشو بمن کرد..
آرشید و محمد مهدی که اصلا چشم چرون نیست..داشت واسه تاب خودشو میکشت. اما تا آرشیدا اومده کنارش تاب یادش رفت..
اینهم یه دست دیگه از لباس توخونه ای جدیدت..
اینهم بالاخره ست شدن:
احساس کردی کمی اضافه وزن پیدا کردی..
اینها هم تو جمهوری دیدیم خیلی قشنگن. حیف که چون گرونه آدم نمیتونه همه مدلشو بخره:
اینهم استاد مهربونم دکتر عسگری... برای سلامتیش دعا کنین. خانم دکتر واسه اینکه عکست حذف نشه مجبور شدم این شکلیت کنم. به بزرگی خودت ببخش..
اونجا برات تولد الکی گرفتیم و کلی ذوق کردی.همیشه خوشی رو برات آرزو دارم دختر نازم..راستی امروز داریم میریم شمال.. باباعلی از تعطیلات عید تا حالا نرفته. عکساشو براتون میارم حض کنین.
راستی اینهم هدیه ایه که دیروز برای مادرجون خریدیم و رفتیم شمال بهش میدیم. البته کادوی مامان بزرگ رو هفته پیش که شمال بودیم خریدیم و بهش دادیم.
نوکیا ٢٠٦ هست. رنگ سفیدش... چه کیفیت صفحه و دوربینی داره. دویست و خرده ای خریدیم اما خیلی چیز خوبیه. هرچی بخوای داره.همه چی!!. من از مال خودم بیشتر دوسش دارم. من کلا عاشق نوکیام. الان ستاد حمایت از اندروید تیربارانم میکنه...