نی نی بهار
چهارشنبه ای کاسه کوزه رو جمع کرده بودیم و سر ظهر بود و نزدیکای رفتن که بابایی زنگ زد که عمه حالش بد شده و بردن بیمارستان. کسی هم اینجا ندارن و شما برو پیششون بیمارستان پیامبران..
گفتم حالا که وقتش نشده، میرم یه سر میزنم و لازم بود طاها رو برمیداریم میریم شمال.. مرخصی گرفتم و شما رو از مهد برداشتم و رفتیم. دیدیم عمه و عمو رضا تنهان و دارن فرم پر میکنن که سزارین کنن. دوهفته زودتر. آخه بچه داشت خفه میشد..
بیمارستان پیامبران:
محیا تو بیمارستان. میخواد بره برای عمه نی نی بخره:
دخترم از اینهمه انتظار خسته شده:
اینجا یه درخت توت بزرگ داشت و همه میومدن ازش میچیدن. محیا خانمی هم همینطور:
پشت در اتاق عمل:
جیگلو ساعت 4 از اتاق عمل درومد و من و شما و عمو رضا دیدیمش و ازش عکس انداختم.. اما سریع بردنش NICU و گفتن ریه اش مشکل داره و احیا نشده.. خوب شد زودتر سزارین شد.
تا عصر ما اونجا بودیم و شما هم دختر خوبی بودی. یه دوست هم پیدا کردی و باهاش بازی میکردی. کلی هم عمو رضا رو تو اون شرایط گیرمیاوردی و میرفتی ارزاق میخریدی تا بخوری و سرگرم بشی..
با عمو رضا رفتیم سمت خونشون (شل و پَل) و بابایی هم شب اومد اونجا و مامان بزرگ و عمه سمیه هم تا آخرای شب از شمال رسیدن..
بله. رفتنمون کنسل شد و حسابی خورد تو ذوق مادرجون اینا.. من هم بسان یه زندایی فداکار درخدمت نی نی و خانوادش.. بابایی میرفت سرکار و من هم مثل یه راننده فداکار دیگه همش تو راه بیمارستان و خونه شون..
تا دیروز که برگشتیم خونمون، مادرش هنوز نی نی رو ندیده. چون ملاقات نداره و نمیشه بغلش کنه. خداییش جیگرمون کباب شد. عمه همش گریه می کنه و دلش نی نی شو میخواد. خیلی سخته.. تازه دیشب آخر شب باخبر شدیم نی نی بهار شیرشو خورد و حالش خیلی خوبه..
شما رو بردم پارک و البته خودم هم دوروبر خونشون و مراکز خریدشونو دوست دارم. کلی خرید کردم و بعدا عکسشو میذارم..
برای همه نی نی ها سلامتی آرزو میکنم. خیلی برای خانواده ها سخته. ایشاله عمه هم بزودی زود نی نی شو بغل کنه و شیر بده..
پی نوشت: بابایی از اسم باران خیلی خوشش میاد. اما نه من قبول کردم اسمت باران باشه، نه زن عمو و نه عمه.. طفلی بابایی..بنظرم عن قریب میره یه نی نی باران و یه مامانی براش میخره. این مسئله براش حساس شده...
من هم شدیدا تاکید داشتم اسم نی نی رو طنین بذارن(زنداییییییی ارشدی گفتن!!!) چون هم شیک و با معنی است هم به طاها میاد. اما عمه ها طی یه گردهمایی 3-4نفره،از ماهها پیش اسم بهار در نظرشون دهن پر کن و شیک اومده.. دیگه بچه خودشونه.حق انتخاب دارن. من اگه جای مادرش بودم نذر اسم ائمه میکردم تا نی نی سالم ازونجا بیرون بیاد و ایشاله مشکلی برای همیشه نداشته باشه..
در ضمن ازونجایی که شما کپ عمه هستی، نی نی بهار هم کاملا شکل شماست. مو نمیزنه با نوزادی خودت. پس خوشبحال نی نی بهار و بقیه!!!!
این نی نی بهاره با دست و پایی کشیده:
تازه ده دقیقست اومده بدنیا:
این هم محیا خانمی. هرچند همه نی نی ها عین همن اما خداییش محیا و دختر عمش مو نمیزنن از هم: