مصاحبه
رفتم مصاحبه گزینش برای رسمی شدن.. از هر دری پرسید.. چقدر استرس داشتم.. الان راحت شدم.. خداییش از من خوشش اومد..
پرسید تو این 5 سال که استخدام شدی چه پیشرفتایی کردی. گفتم: مادر شدم و دیگر هیچ.. گفت کم چیزیه. برو خدا رو شکر کن..پرسید: چرا اسم بچه اتو محیا گذاشتی. محیا صفت نیست اسم مصدره.. گفتم بینیم بابااااااااااااااااااااااااااااااااا...
هر چی رو که بلد نبودم و ازش بیخبر بودم انداختم سرت محیا جون. بچه داری و ازین حرفا.. وقت نمیشه و ..
امیدوارم بخیر بگذره..این هم یه خاطره بود دیگه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی