فرمایشات خانمی
دارم با تلفن حرف میزنم. خودت میری دستشویی و (اگه ج ی ش کنی خودتو خوب) میشوری. تو همون حین برای جلب توجه من بخودن داد میزنی مانی مانییییییی... منم تلفنو قطع میکنم و جواب میدم. میگی دوست دارم مانی.. منم میخواستم بگم چه ربطی داره. پرسیدم چرا؟؟؟؟؟؟ گفتی چون چ چسبیده به را وحیده اگه دستم بهت نرسه. این چیه به بچه یاد دادی...
تو مسیر بهت میگم: مامانی به دوستات گفتی باباعلی بردت پارک. چقدر خوش گذشت!!! گفتی نه. پرسیدم چرا؟؟؟ گفتی: آخه اگه بگم، اونا هم دلشون میخواد با باباعلی شون برن پارک!!! آی مادرقربون اون شعورت...
تو توالت خونه، یه پشه یا یه جک و جونور میبینی جیغ میکشی مااااااااانی سوسک.. بعد آب میگیری روش و میگی: خسته شدیم. تموم خونه زندگیمون شده سوسک!!! پرسیدم کی گفته. میگی خودت گفتی یکی ندونه فکر میکنه ما تو سوسک دونی زندگی میکنیم..
با هم میریم بنگاه نزدیک خونه. میپرسی مانی اینجا کجاست؟ گفتم اگه دختر خوبی باشی این آقا میخواد برامون یه خونه جدید بخره.. یهو به آقاهه میگی: آقا خونش پله نداشته باشه، خیلی هم بزرگ باشه. تا درسا و دوقلوها بیان خونمون.. چشم دخترم با این قیمتهای نجومی.. خوبه آقاهه نگفته پولت جوره خانم؟؟؟؟... طفلی بچه ام هنوز تو حال و هوای برج زعفرانیست...
بازم اگه از فرمایشات شما یادم اومد مینویسم...