محیا و آنا خانمی تو 7 حوض
محیا و آنا خانمی روزه ان:
اینجا هم شنبه، اتاق شهریاره.. بیچاره مادرش با زبون روزه..
محیاجونم!! تو خونه الکی فقط صدام میکنی شاید هردقیقه بیست بار و تاکید داری در جوابت حتما بگم جانم.. اما وقتی میگم میبینم که اصلا باهام کاری نداری. دیشب بعد از شستن کلی ظرف نشستم پیشت تا غذا بخوریم..نمیدونم چی ازم خواستی حس بلند شدن از جامو نداشتم. گفتم محیا کمرم پاره شده، کمرم شکست!!بذار یه کم بشینم.
شروع کردی به گریه که مانی لباس پاره میشه.. جا نونی رو نشون دادیاین میشکنه مامانی.. کمرت درد میاد. منو درای خواستم بچلونمت. فدات شم که اینقدر حرفاتو کارات قانونیه. بقول خاله جون سمانه محیا با رعایت اینهمه قانون اذیت میشه..
تو خونه هم که کمی گوش به حرفات ندم گریه میکنی و با صدای بلند خاله جون ناس رو صدا میزنی که آدم واقعا دلش ریش میشه.
خوشگل خانمم. بی حوصلگیهای این روزها رو به من ببخش. میدونی که دیوونتم عاشختم!!!