محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

باز هم حرفایی از جنس زندگی

1391/5/3 12:19
نویسنده : مامان مریم
430 بازدید
اشتراک گذاری

- محیا :  اولین شبکه فِشون

میدونید یعنی چی ؟ یعنی پرشین تون اولین شبکه فارسی زبان و...قهقهه

- تو دستشویی بودی پاتو شستم و گفتم برو بیرون محیا. داشتی دمپاییتو در میاوردی. در جوابم گفتی: با دمپایی برم مگه؟؟؟قهقهه

- داشتم برات شیر درست میکردم. اومدی ازم گرفتیش و بمن گفتی: آفرین دختر خوب، شیرمو بده!!تعجب

- شیرتو که خوردی گفتی مانی شیرمو خوردم. منم گفت باشه.. زدی زیر گیه که نگو باشه بگو نوش جان!!!قهقهه

- یه جا دیگه، محیا: مانی !!!

مانی: بله

محیا : نگو بله بگو جانم!!تعجب

دیگه یه حرفایی میزنی که من و بابایی فقط بهم نگاه میکنیم و میخندیم.. بقول خاله جون ناس فضول خانم شدی..کلی هم پشت تلفن قرآن خوندی براشون..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

دوست
3 مرداد 91 12:23
لااااابد


؟؟؟؟؟؟
ناهیدمامان فاطمه گلی
3 مرداد 91 12:48
وای محیا جونم چه شیرین زبونه آفرین چه خوب دختری هستی عزیزم افرین به مامان وبابا با این تربیت خوبشون
می بوسمتون یه عالمه


ممنون عزیزم. نظر لطفته..
مامان احسان
4 مرداد 91 9:47
سلام مریم جان صبحت بخیر میخواستم بگم موهای محیارو انقدر محکم نبند دوم اینکه چتری هاشو کوتاه کن تا از بغلهای سرش موهاش کم نشه آخه من خودم همیشه موهامو محکم میبستم از بچگی همین باعث شده جلوی موهام عقب نشینی کنه خلاصه حیفه از الان بخواد اینجوری بشه


مرسی راست میگی هر بار میبندم خودم دنبال یه راهیم..
مامان محمدرضا
4 مرداد 91 10:18
سلام
محمدرضا هم بعضی وقتا به من می گه مانی
من خیلی دوست دارم
راستی محمدرضا هم کلاس خاله بهاره بود همینطوری صحبت می کرد تازه خرابکاری هم که می کرد خودش می گفت اشکالی نداره اشکالی نداره...
محیا رو ببوس


آفرین محمدرضا گلی...مرسی محیا گلی
عروسکم پرنیا
4 مرداد 91 10:36
سلام : بچه های الان تو جواب دادن خیلی متفاوتند.به پرنیا می گم مامان می شه بری از تو یخچال میوه بیاری ؟با کلی شکلک ونارضایتی از جاش به زور بلند شده و می گه چقدر کاراتو به من می گی خوب خودت برو بیار


راست میگه بچه.. اما جدا از شوخی موندم با این جواب دادنها چطور باید برخورد کنیم..
fahime
4 مرداد 91 11:54
مریم جون امروز محمد صدرا از خواب بیدار شد گفت من مثه محیا سوس میخوام..فهمیدم اون عکس محیا که غذا با سس میخورد تو یادش مونده....خلاصه خدا خیرت بده تخم مرغشو به 3 سوت خورد...هر روز محیا رو نگا میکنه


خواهش میکنم خوبه به یه دردی خورد. بوسس واسه محمد صدرا
هدیه خدا- فریماه
4 مرداد 91 12:15
شـــــــــــــــــــــــــــیرین زبون.
مامان سید کوچولو
4 مرداد 91 14:46
ماشاله هزار ماشالله. از زبون این دختر کوچولوها


ممنون که بما سرزدین..
مامان سید کوچولو
4 مرداد 91 14:51
با وجود دایی جون محیا نباید هم بدونین قیمت مرغ رو!!!!! ما هم یه دایی داریم اتفاقا مرغداری داره ولی یه 10 -12 ساعتی با ما فاصله است. نوش جونشون


برید یه بار بار بزنید و بیارید.. شما هم نوش جونتون
مامان امیرحسین ومحیا
5 مرداد 91 16:48
دخملتون یه فرشششششششششششششششتیه.


ممنون خاله جون
مادر آیاتای
10 مرداد 91 20:54
جیگرشو با این شیرین زبونی.کی آیاتای دست از این ا ا گفتناش برمیداره و حرفهای شگفت انگیز میزنه!!!!


به زودی