محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

26/ اردیبهشت/ 91

1391/2/30 9:25
نویسنده : مامان مریم
855 بازدید
اشتراک گذاری

امروز چهارمین سالگرد عقدمونه و شما الان دوسال و نیمته. آخه ما بخاطر شرایط کاری و دوری از همدیگه فقط سه چهارماه عقد بودیم و بعد سه چهار ما دیگه هم شما اومدی. در کنار همه مشکلاتی که اول زندگی و اول کارم داشتم. اما خدا رو شکر الان همه چی عالیه و امسال هم میریم شمال و این روز رو با بقیه جشن میگیریم..

خوب است و قشنگ اين که دلگير شويم / در دام دل شکسته زنجير شويم
اي عشق هميشه از خدا ميخواهم / کنار من باشي و پا به پاي هم پير شويم

 بر من مباد بي توماندن بي توبودن بي تو خفتن بي تو رفتن
سالروز باهم بودنمان مبارك

خاطرات ازدواجمونو پارسال تو روزنوشت مربوط به این روز نوشتم

http://marriam.niniweblog.com/post84.php

با هم رفتیم زیارت عاشورا و بعدش هم مهد . بچه ها هم درحال خوردن صبحونه بودن..روز خوبی داشته باشی.

راستی از صدهزارتا زدیم بالا...مرسی دوستای گلم..

بارو بندیل رو جمع کردیم و بعد سرکار عازم شمالیم. بریم دست بوسی  مامانهای خوب و البته خوردنیهای فصل. جاتون خالی گوجه سبز و توت فرنگی و باقالی و کاهو سکنجبین و خیار محلی که بوش تا چند تا اتاق میپیچه... وااای دلم غش رفت..

آغاز مسافرت در ادامه مطلب:

بعد که اومدم دنبالت سریع سمت بابایی حرکت کردیم و چون کارش تموم و آماده بود دیگه نشد که با عمه بریم سمت پردیس. ساعت 4 از پیش بابایی راه افتادیم و حدودهای 7 دیگه رسیدیم. از بس خلوت خوبی بود..

تو مسیر خیلی از دره و بلندیها میترسیدی. من مادرتم و با احساساتت اجین هستم. دقیققا حالتهای کودکی خودمو داری پس میدی. من خیلی از جاده میترسیدم و همش فکر میکردم یه روزی با ماشین میفتم تو دره و آخرشم افتادم.. اونم 150 متر. که قبلا گفتم و فقط خودمو و یه بچه دوساله زنده موندیم. دیگه نمیخوام ادامه بدم این مطلبو و در مورد شما هم باید یه فکری کنم تا اینطوری تو مسیر مثل من عذاب نکشی..

چند جا برای رفع اموراتت زدیم کنار و چه هوایی!! و چند تا عکس هم انداختیم. و این هم آبشار:

 

مامان بزرگ اینا خونه عمه سمیه بودن. ما هم اولش رفتیم خونه مادرجون و اولش باقالی بود که اومدم استقبالمون و دلی از عزاش درآوردیم و دوشی گرفتیم و کادوی مادرجونو دادیم و شب هم رفتیم خونه عمه سمیه تا به مامان بزرگ تبریک بگیم و کادوشو بدیم..

شب هم دوباره برگشتیم خونه مادرجون.و همه برات چیز میز خریده بودن و قرار شد کم کم بهت بدن تا زیادی ذوق زده نشی. اول از همه فرفره ای که خاله جون وحیده برات خرید و کلی ذوقشو کردی( البته فقط برای چند ساعت):

محیا خانم فرفره بدست:

محیا و داش وحید در حال سواری دادن:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان دانیال
26 اردیبهشت 91 9:25
عزیزم چهارمین سالگرد ازدواجتون مبارک باشه. همیشه کنار هم شاد و خوشبخت و سلامت باشید.


ممنونم مرسی گلم
مامان مهرسا
26 اردیبهشت 91 9:30
سالگرد ازدواجتون مبارك خانمي.انشالله سالهاي سال در كنار هم شاد و خوشبخت زندگي كنيد.
مامان کوروش
26 اردیبهشت 91 9:46
سالگرد عقدتون مبارک عزیزم
امیدوارم سه تایی کنار هم خوش و باشید


ممنونم عزیزم
مادر آیاتای
26 اردیبهشت 91 9:59
مبارکه عزیزم. در کنار هم خوش بگذره بهتون. ما این روزا میایم تهران. میخوایم آیاتای رو ببرم کلینیک آلرژِی. پدر دوتائیمون دراومده. زنگ زدم دیروز بهت. جواب ندادی رفت روی فکس. دوباره امروز زنگ میزنم.می بوسمتون.[h
مامان هستی
26 اردیبهشت 91 10:11
سالگرد به هم پیوستن تون مبارک


مرسی عزیزم. کلمه به هم پیوستن رو خوب اومدی
مامان احسان
26 اردیبهشت 91 10:12
سلام مبارکه امیدوارم همیشه درکنار هم سالم و سلامت و شاد باشید محیا گلی رو ببوس


ممنونم عزیزم
مامان ملینا
26 اردیبهشت 91 11:18
ممممممممممبببببببااااارررررککککککک.ان شالله در کنار هم خوشبخت پیروز باشید.


ممنونم گلم
فریماه
26 اردیبهشت 91 11:30
سلام. مبارک. ایشاله همیشه خوش باشید.
مامان ریحان عسلی
26 اردیبهشت 91 11:31
سلام
تبریک میگم
ایشالا سالیان خوب و خوشی رو در کنار همدیگه سپری کنید و یه عالمه نوه و نتیجه و ... داشته باشید


ممنونم گلم
پريا
26 اردیبهشت 91 13:43
عزیزم چهارمین سالگرد درکنار هم بودن جمع سه نفریتون مبارک. انشاء الله که همیشه در کنار هم شاداب و خندان و سلامت باشید. و همینطور آمار وبلاگتون بالا و بالاتر بره.


ممنون گلی خانم
مامان کوروش ( زهره )
27 اردیبهشت 91 1:08
به به مبارکاا باشه خانوم مهندس گل با اراده
من شما رو به اراده میشناسم که با این همه مشغله ذهنی و کاری بازم هر روز برا محیا جون مینویسینو عکسم میذارین. امیدوارم 100 امین سالگرد با هم بودنتونم شاد و راضی جشن بگیرین به همراه داماد و نوه ها البته


ممنون جیگری
نسترن
27 اردیبهشت 91 4:37
سالگرد ازدواجتون مبارک انشالله سالهای سال با خوشی کنار هم زندگی کنید
مامان دانیال
27 اردیبهشت 91 9:20
دلم رو آب انداختی. خوش بگذره.
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
27 اردیبهشت 91 10:24
پس شما هم نيستي. رفتي شمال؟ خوش بگذره ايام ميخواستم بگم نمياي اينجا؟ امروز تولد ياياسي خاله است


آخی شرمنده که با تاخیر شد اما الان میام تبریک
مامان محمدرضا
27 اردیبهشت 91 11:46
تبریک
به پای هم پیر شید و دخترتونو عروس کنید.


ممنونم عزیز
مامان ملینا
27 اردیبهشت 91 14:23
سفر بی خطر وقتی برگشتی حتماً بهمون سر بزن .


چشم گلم حتما
نسترن
28 اردیبهشت 91 10:15
کجایی نیستی مریم جون


سلام شمال بودم گلم. برگشتم..
رعنا(مامان سیما سادات)
29 اردیبهشت 91 8:35
سلام
چهارمین سالگرد عقدتون رو بهتون تبریک میگم.امیدوارم که سالیان سال با شادی و سلامتی کنار همسرتون و محیاجون سپری کنید.
راستی مسافرت هم خوش بگذره


مرسی عزیزم
كاكل زري يا ناز پري
29 اردیبهشت 91 17:19
سالگرد ازدواجتون مبارك هميشه به خوشي و شادي خدا اين دختر گلو براتون حفظ كنه روز زن با تاخير مبارك خوش بگذرهههههههه


ممنون عزیزم
دخترم عشق من
30 اردیبهشت 91 8:31
سالگرد ازدواجتون مبارک همیشه شاد و خوشبخت باشید عزیز


ممنونم
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
30 اردیبهشت 91 9:42
آخي. تبريكم اينجا ثبت نشده. توي اون پست باحاله اومده. بازم كلي ماچ و بوسه و تبريك و شادباش. خيلي باحالين كلا و جميعا


ممنونم عزیزم..
نسترن
30 اردیبهشت 91 11:25
به به عجب فرفره ای چقدر عکس دومش عالیهماشالله


میسی خاله
مامان پریاگلی
1 خرداد 91 7:30
انشالله که همیشه ی خدا دلت شاد و لبت خندون باشه

روزگارت آفتابی شبات مهتابی و پر از ستاره های چشمک زن
سالگرد ازدواجتون مبارک انشاالله که ستاره های آسمونتون همیشه پر از ستاره های چشمک زن نورانی باشه
و با تأخیر هم روز مادر و زن رو بهتون تبریک می گم


ممنونم عزیزم