12/ اردیبهشت/91
اول از همه روز معلم و کارگر و بقیه مبارک!!
در زندگی دو معلم داریم: یکی روزگار و دیگری آموزگار!!! یکی به قیمت زندگیت و دیگری به قیمت زندگیش!!!
خوشبحال معلمها خیلی تحویلشون میگیرن. نخواستیم معلم شیم . رفتیم و ادامه تحصیل دادیم و نه اونقدر که یه استاد کامل بشیم. پس گیر کردیم اون وسط و هیچوقت هیچکی از ما تقدیر نمیکنه..با اینکه هر روز داریم با جماعت دانشجو سروکله میزنیم.
اما باز هم خوبه. روزهای معلم خیلی خوش میگذشت یادش بخیر.. اونموقع از سکه و گل فروشی و اینا خبری نبود که... یه دسته گنده گل رز رنگاوارنگ با یه کادو ( شاید کتاب و قاب عکسو ازین چیزای تکراری) برای معلممون میبردیم.. طفلکی نمیدونم با اونهمه گل و آت آشغالهایی که ما براش میخریدیم چکار میکرد؟ الان یادم میفته خنده ام میگیره..
این هم استاد دوره لیسانسم که سراسر عشق و محبت و عاطفست. هنوز هم مثل دخترش میدونه مارو و برای محیا مثل مادرجون. آخه همش براش چیزای خوشگل میخره..اینم یه عکسیه که تو عید رفتیم خونشون گرفتیم. عکس مناسبتر دیگه نداشتم..
صبح باید از اتوبانها میومدم تا پلیس ملیس منو نبینن. همت هم که قربونش برم همش ترافیک..اما خدا رو شکر فقط یه ربع تو ترافیک موندیم و بموقع رسیدیم..
صبح هستی از دیدنت خیلی خوشحال شد.. اما شما تو کلاس نمیرفتی. طفلکی اومد دم در و این عرایض رو ایراد کرد:
هستی: ببین محیا! مامانم رفته سرکار پول در بیاره تا برام موز و شیر و لباس بخره. بعد اونوقت بابام میاد صبحونه میخوریم. بعد دوباره لباس میپوشیم و میایم سرکار. بیا بریم بازی کنیم..
وااای از شیرین زبونیش داشتم میمردم از خنده. همینا رو میگه بردیا یه دل نه هزار دل عاشقش میشه ( باز هم تاکید میکنم عشق یکطرفه بردیا)
خلاصه دویدی رفتی طرفش و من هم اومدم زیارت عاشورا و بعدش سرکار..
امروزو بعد نهار مرخصی گرفتم و رفتم استخر. جات خالی خوش گذشت. سه اومدم دنبالت و طبق معمول مستقیم خونه
این هم کار امروزت:
بابایی امروز به بهونه روز کارگر تقدیر شد و خدا خیرش بده رئیسشو که گفته فرصت نمیشه از مدیران قدر دانی کنیم بذار روز کارگر کل کارخونه رو بکشونیم وسط و جوایز رو پخش کنیم.. به تمام اعضاء یه جعبه شکلات و صد هزار تومن وجه دادن. بخاطر پیشنهادات کاربردی بابایی هم بهش یه پتو تابستونه و وجه نقد و تقدیرنامه دادن. ایول بابایی با کلی جایزه اومد خونه..
و این حداقل اندکی از غصه مطلب بالاییمو کم کرد که چرا اینهمه درس خوندیم کسی از ما تقدیر نمکنه..پتو رو به شما کادو داد و تقدیر نامه رو بمن . و وجوه نقدی هم روانه جیب مبارک خودش شد. گفتم بیخیال روز زن نزدیکه به حسابش رسیدگی میکنم اونموقع...
داشتم لوح بابایی رو با صدای بلاند میخوندم. به کلمه پیشنهادات که رسیدم یهو گفتی پیش پیش پیشنهاد دارم و ...یاد آهنگ عمو پورنگ افتادی و من و بابایی کلی خندیدیم. شام زودهنگام خوردیم و نه و نیم شب خوابیدیم..