محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

05/اردیبهشت/ 91

1391/2/9 9:14
نویسنده : مامان مریم
488 بازدید
اشتراک گذاری

صبح یه ربع زودتر بیدار شدم و راه افتادیم. آخه میخواستم بموقع به زیارت عاشورا برسیم.. تو راه همش میگفتی بریم تولد..

دختری خوبی بودی اونجا. اما همش مفاتیح رو میگرفتی دستت و نذاشتی بخونم..من و خاله سولمازم فقط ازت عکس انداختیم. محیا عظیمی و محمد رضا و حنانه هم بودن. بعدش همتونو بردم مهد و به عشق اینکه برگشتنی میام دنبالت تا بریم خونه مادرجون، اونجا موندی و باهام خداحافظی کردی..

دوستات هم در حال ورزش بودن..

قرآن نگهدارت باشه گلم. عزاداریت قبول.. خوشحالم امسال سال خاله جون با ایام فاطمیه قرین شد. تو مراسمش بغض بزرگی رو که داره خفه ام میکنه باید بترکونم.. خدایا دلم خیلی براش تنگ شده. بهش نیاز دادم شدید!!!گریهگریه

بعد نهار مرخصی گرفتم و حدود ساعت دو تحویلت گرفتم و راه افتادیم. واسه همین ترافیک هنوز شروع نشد و بموقع به بابایی و بعدش عمه مریم و فاطمه رسیدیم و با هم راه افتادیم بسمت وطن..

تو راه خیلی بهتون خوش گذشت و نزدیکیهای بابل همش شعر میخوندین و دست میزدین که رسیدیم..

تو جاده:

اونا پیاده شدن و ما هم رفتیم خونه مادرجون. واااای بابل شهر بهار نارنج..(البته در کنار شیراز- این قسمتو برای خاله هدی نوشتم تا تیربارانم نکنه...) چه بوویی از کوچه خیابوناش میومد. من هم زنگ زدم و گفتم تو حیاط بساط کاهو سکنجبین و .. پهن کنین که ما اومدیم..و همین هم شد..

این هم ازگلهای باغچه پدرجون که چشم رو نوازش میده:

و این هم دم غروب:

اینا کارت تبریک نیستها..

تو ادامه مطلب بقیه عکسها:

لبتو نگه داشتی تا عدسیهایی که خوردی و لبت کثیفه تو عکس نیفته..

خدا حفظت کنه. دیشب هم از پشت تلفن برای خاله جون سمانه و خاله سمیه قرآن خوندی و اونا هم کلی خوشحال شدن.. خدا کنه تو مراسم خاله جون روت بشه سوره کوثرو بلند بخونی..

وقتی رسیدیم پریدی پایین و خودت دووییدی تو حیاط و کلی ذوق کردی..دیگه تا عصر یکی یکی میومدن دیدن خانم خوشگله و شما هم با ذوق قرآنتو میخوندی و پاستیل و اسمارتیس جایزه میگرفتی خدا میدونه چند بسته خوردی.. طوری که شیر و شیشه رو فراموش کردی..

من هم بخاطر آب و هوا و خستگی دیگه 8 غروب خوابیدم و دیگه از رفت و آمدها هیچی نفهمیدم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
5 اردیبهشت 91 10:06
خدا صبرت بده عسيسمممممممممم


ممنونم دوستم
مامان کوروش
5 اردیبهشت 91 10:12
عزیزم سالگرد خاله جون رو بهت تسلیت می گم
انشا... به شادی بری


ممنونم عزیزم
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
5 اردیبهشت 91 10:13
آخ جون! بالاخره حقوق دادن


مبارک مبارک. برو برای گوگولیها خرجشون کن.. راستی تولد نزدیکه..
مامان درسا
5 اردیبهشت 91 10:24
سلام.عزیزم مناسبتی نداشت.پدر و دختر خودشون رو تحویل گرفته بودند. خدا کنه همونطور که گفتی خوشتیپ بشم


هستی عسیسم. خوشتیپ و خوشگل
مامان درسا
5 اردیبهشت 91 10:26
سالگرد خواهرت را تسلیت میگم.


ممنونم عزیزم
فریماه
5 اردیبهشت 91 10:56
سالگرد خواهرتو تسلیت میگم.


ممنونم عزیزم
مامان ریحان عسلی
5 اردیبهشت 91 11:13
سلام

خدا خواهرتون رو قرین رحمت کنه


ممنون عزیزم
نسترن
5 اردیبهشت 91 11:19
چقدر عکساش قشنگه ماشالله چه خانمی واسه خودش


مرسی خاله ای
ندا
5 اردیبهشت 91 11:23
ایشالا 120 سال زنده باشه محیا نانازی
منم دوست داشتم اگه دختر دار می شدم اسمش رو محیا بزارم
خوشحال می شم به وب پارسایی منم سر بزنید


حتما. ممنونم خاله
مامان ریحانه
5 اردیبهشت 91 11:31
افرین خوشگل خانم قبول باشه اتفاقا منم صبح خیلی دلم می خواست ریحانه رو بیارم ولی فکر برگشت به سمت مهد منو تنبل کرد اگر می دونستم شما هم رفتی منم می امدم به فرشته کوچولوت بگو منم دعا کنه


کاش میومدی. با ماشین برگردوندمشون مهد. هفته های بعد
عمه نرگس
5 اردیبهشت 91 13:17
ایشالله که دلت آروم بشه عزیزم .. کاملا مشخصه که دلت گرفته ..
ممنونم گلم
نگین مامان رادین
7 اردیبهشت 91 13:41
قبول باشه عزیزم،خودتون ومحیا جون هم زیر چتر پر مهر یگانه بانوی دو عالم همیشه سلامت و موفق باشید .
راستی خانومی برا محیا جون اسفند دود کنه این همه خوشگل و خوشتیپش می کنی خدایی نکرده چشم می خوره.فداش بشم من که عروسکه.


ممنون خاله جونم
مامان احسان
10 اردیبهشت 91 10:11
سلام مریم جون خدا رحمت کنه خواهرتونو .خدا محیا رو برات نگه داره ببوسیدش


ممنونم گلم
مامان ملینا
11 اردیبهشت 91 10:37
عزیزم با کلی تاخیر سالگرد خواهر تون رو تسلیت می گم .


ممنون عزیزم