محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

شهادت فاطمه(س)

1391/2/5 11:45
نویسنده : مامان مریم
1,108 بازدید
اشتراک گذاری

ما بیخیال حرمت مادر نمیشویم

هرگز جدا زدامن حیدر نمیشویم

کاش مهدی به جهان چهره هویدا میکرد
گره از مشکل پیچیده ما وا میکرد
کاش می آمد و با آمدنش از ره لطف
قبر مخفی شده فاطمه پیدا میکرد.
ایام فاطمیه تسلیت

خاله جون پرستار بود و روز پرستار یعنی ولادت حضرت زینب از دنیا رفت اما نمیدونم چرا زمانیکه از مظلومیت و بیگناهی و حیف بودن حضرت فاطمه صحبت میشه بیشتر غم از دست دادن خواهرم برام تداعی میشه ناراحت

این شعر ها اونقدر منو میسوزونه که میخوام اینجا نگهش دارم..

عکس مدینه را که به دیوار می زنم

پشت بقیع می روم و زار می زنم

هرجاکه، مادری به زمین می خورد فقط

با دست چاره بر سر ناچار می زنم

وقتی که صحبت از در و دیوار می شود

دیوانه وار بر در و دیوار می زنم

حس می کنم شکستگی سینه تورا

سینه میان کوچه که هر بار می زنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

مامان کوروش
5 اردیبهشت 91 10:53
اخی مریم جون چقد جوون و زیبا بودن
خدا رحمتش کنه


مرسی


چند ماه قبل از فوتشه..
نسترن
5 اردیبهشت 91 11:19
خدارحمتشون کنه گاهی جزصبر چه میشه کرد



آره والا
مامان ریحانه
5 اردیبهشت 91 11:27
اخی مریم جون واقعا متاثر شدم خدا بیامرزتش



ممنونم عزیز
مامان ریحانه
5 اردیبهشت 91 11:28
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید:گل تاب فشار درو دیوار ندارد.شهادت حضرت زهرا بر شما تسلیت .التماس دعا
عروسکم پرنیا
5 اردیبهشت 91 11:54
عزیزم موضوع خواهرت رو امروز از زبانت خودت شنیدم وبسیار ناراحت واسه قشر پرستاری شدم که این چنین همکار گرانقدری رو از دست دادیم.ولی نگران نباش چون خواهرت یک :خانم.خواهر .همسر .خاله وپرستار خوب ومهربونی بوده که جاش تو اون دنیا هم مطمئنا عالی است. ما همه از خداوند متعال می خواهیم که ایشان را مورد رحمت وامرزش خودش قرار بده .ولی الان تو جزئ کسانی هستی که می تونه جای خالی اون رو برای مادرت پرکنه تا این غم سنگین رو بهتر بتونه هضم کنه .من از اینکه امروز باعث بیان این خاطرات تلخت شدم بسیار ناراحت شدم وازت معذرت می خوام

نه خواهش میکنم عزیزم این چه حرفیه. آخه پیش مادرم نمیتونم گریه کنم و نمیذارم بیقراری کنه خیلی ناراحتم و همینجا دارم خودمو خالی میکنم..خدا به شما پرستارها سلامتی بده. من خودم شاهد شب بیداریها و پستهای سنگینش بودم و سالها با هم زندگی کردیم. مطمئنا الان داره استراحت میکنه...

دختر چشم سبز
5 اردیبهشت 91 12:27
سلام خدا خواهرت رو بیامرزه ، دعا می کنم که به تو صبر و آرامش قلبی بده هر وقت راجع به خواهرت مینویسی یا حرف میزنی بغض گلومو میگیره حتی جرات نمی کنم بپرسم چه اتفاقی براش افتاده به هر حال امیدوارم کنار دختر ملوست روزهای شادی در پیش داشته باشی


ممنونم عزیز دلم. شما لطف داری
مادر آیاتای
5 اردیبهشت 91 12:56
مریم با این عکس آتیشم زدی بخدا. خونه مامانت دیده بودم قاب عکسشو. خدا بیامرزدش.
مناء
5 اردیبهشت 91 12:58
خدا خواهرتو بیامرزه خیلی ناراحت شدم یاد عموم افتادم 2 ماه پیش فوت شد خدا جوونیشونو ازشون گرفت خدا خوبارو میبره پیش خودش
مادر آیاتای
5 اردیبهشت 91 13:04
خدا نکشت مریم. مردم از خنده. آیاتای مریضه و خونه هستم. اعصاب ندارم همش بالا میاره. مسمو شده. این نطرای تو منو خندوند و خوب بود. دوستیت با فریما هم مبارکه. خودم هنوز گلوم و صدام خوب نشده. دعا کن آیاتای زود خوب بشه. میخواستیم امروز بیایم تهران. فکر نکنم با این حال آیاتای ارزش نداره بیایم.اووووف.........


آخی. اونقدر خنده ام گرفت که مریضیتونو یادم رفت.. تو رو ول کن. آیاتای من چطوره؟ از بس تو این سن هر چی رو میکنه دهنش. یادته گوشه دیوار خونه ما شلنگو گذاشته بود تو دهنش؟؟؟ اون گوشه کنارها پر از چیزای ریزه.. من دارم الان جمع میکنم برم شمال. اومدی سر بزن.. میخوای هفته بعد بیا تهران. من باهات میام بریم شمال یه دوری بزنیم. اگه اومدی تهران بیایید بابل. بیخبر نگذاری..
عمه نرگس
5 اردیبهشت 91 13:08
ایشالله که روحش شاد باشه همیشه ..
دخترم عشق من
5 اردیبهشت 91 13:23
خیلی متاثر شدم خدا رحمتشون کنه . میدونم خیلی سخته . صبور باش عزیز .


ممنونم عزیز
مامان ریحان عسلی
5 اردیبهشت 91 16:39
كاش از قلبم به قبرش راه داشت كاش زهرا هم زيارتگاه داشت
رعنا(مامان سیما سادات)
5 اردیبهشت 91 21:50
سلام دوست عزیزم من هم واقعا متاثر و ناراحت شدم.خدا رحمتشون بکنه.خدا به شما و به خصوص مادرتون صبر عنایت بکنه واقعا خیلی خیلی سخته.


ممنونم عزیزم
مامان هانیه سادات
6 اردیبهشت 91 16:29
سلام.
عزیزم تسلیت میگم.خدا رحمت کنه خواهر عزیزته.چهره مهربونی داره.
خواهرزاده من بیماری اس.ام.ای داره.یه بیماری ژنتیکه که ظاهرا درمونی نداره.


بخدا تو مراشم خواهرم همش یاد فاطمه کوچولو بودم و براش دعا کردم
مامان هانیه سادات
6 اردیبهشت 91 16:32
راستی لینکتون کردم.
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
6 اردیبهشت 91 21:46
خدا به فرياد دلتون برسه از خدا صبر براي شما و همنشيني با بانو زهرا رو براي نازنين خواهرت آرزو مي كنم. يا خدا
ديگه نمي تونم حرف بزنم .خيلي دلم گرفت... خدا فقط صبرتون بده فقط


ممنونم عزیزم
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
6 اردیبهشت 91 21:56
واي آتيشم زدي با اين شعر (الان ديدم و خوندمش)... جيگرم كباب شد براي دل داغديده ات مريم جون... خدايا به حرمت پهلوي شكسته مادرم زهرا، دل خواهر عزيزم رو آروم كن... يا خدا
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
6 اردیبهشت 91 22:00
اين شعر رو توي وبلاگ ياسي هم گذاشتم مريم جون.
سنا
6 اردیبهشت 91 22:08
یه حال خاصی بهم دس داده وختی نوشته های رو سنگ قبرشونو خوندم ..نمیدونم چرا یهو اینطور شدم ...هی//// خدا رحمتشون کنه ....... هممون یه عمر زندگی میکنیم تا بمیریم ......


خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه


مامان امیرحسین
7 اردیبهشت 91 13:30
سلام مامان محیای عزیز.واقعا متاثر شدیم.خدا بیامرزدشون.آخرین غمتون باشه.


ممنون عزیزم
نگین مامان رادین
7 اردیبهشت 91 13:38
الاهی چه قد خوشگله بوده خواهرتون،عزیزم خیلی ناراحت شدم با دیدن عکسش قلبم تیر کشید .


ببخشید عزیزم
كاكل زري يا ناز پري
8 اردیبهشت 91 18:51
عزيزم اميد وارم ديگه هيچ وقت رنگ غم رو نبينيد خواهرتون زن خوش سيمايي بودند خدا رحمتشون كنه خدا هميشه انسانهاي بزرك رو با اتفاق هاي سخت امتحان ميكنه و شما با صبر و ايمان حتما" پيروزيد


ممنونم گلم
دخترم عشق من
9 اردیبهشت 91 7:48
سلام امیدوارم بهتر شده باشین .


ممنونم عزیزم
مامان دانیال
9 اردیبهشت 91 12:55
خدا رحمت کنه عزیزم. نمی دونستم خواهر به این جونیت رو از دست دادی.


ممنونم عزیزم
مامان یکتا
13 اردیبهشت 91 11:15
خدا رحمتش کنه خواهرتون واقعا ناراحت شدم خداوند صبر به شما و خانواده تان عطا فرمائید.



ممنونم گلم