محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

4/ اردیبهشت/91

1391/2/5 10:17
نویسنده : مامان مریم
476 بازدید
اشتراک گذاری

صبح دنبال بهونه ای میگشتم تا بدون گریه بری مهد. زنبیل کوچولوت و آقا گاوه رو برداشتی و گفتی : مانی بریم خونه مادرجون!! دست آقا گاوه رو بگیریم و راه ببریم. گفتم خدا بخیر کنه.

دم مهد پیادت نکردم و بردمت تعاونی تا یه چیزایی بخرم و تو زنبیلت بذارم.. پیاده که شدم فهمیدم پولم و کارتهامو از تو کیفی که دیروز بردم خرید برنداشتم و الان no money شدید شدم..

 قربونت برم که تا گفتم مانی پول نداریم. فردا میایم میخریم، گفتی باشه و بدقلقی نکردی!!! خوبه کمی این چیزها رو تجربه کنی. همیشه که هرچی خواستی نباید فراهم باشه مگه نه گلم..

دم مهد هم خاله سهیلا اومد بردت و من هم باهات نیومدم تا گریه نکنی..خوش باشی عزیزم.

از مامان امیرعلی هم آدرس فوق تخصص آلرژی رو گرفتم تا ببرمت. امیدوارم جوشهای صورتت و سرفه های الکیت خوب بشن..

اصلا دلم نمیخواست تو اتاقم نهار بخورم با مامان صدفی هماهنگ کردم و غذامو برداشتم و رفتیم سلف.. کمی درددل کردیم و بهتر شدم و برگشتم سرکار..

وقتی اومدم دنبالت کاسه کوزه هاتو دادی بمن و رفتی سراغ بازی با دوستات.

این هم از وسایلای شخصیت: ( هر جا میریم این آقا گاوه زشت با ماست)

این هم محیا و صدفی:

دوتا بچه تخس و بد اخلاق که ظاهرا از همدیگه زیاد خوشتون نیومد:نیشخند

و این هم محیا و درسا:

تو خونه هم همش مشغول جمع کردن وسایل برای رفتن به شمال و سالگرد ( سوم) خاله جون زهره بودم تا اینکه بابایی اومد و شامتونو خوردین زود و پیشش موندی

و من هم رفتم دنبال سفارش کیک یزدی برای زیارت عاشورا و البته کمی خرید دوباره برای شما!!!وقتی برگشتم چقولی کردی که بابایی لیوانو شکوند و من هم دیدم بلللللللللللللللللله!! هی اون گفت محیا شکوند و شما میگفتی باباعلی. و من هم گوش جفتتونو کشیدم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان ملینا
4 اردیبهشت 91 9:30
هزاران آفرین به دختر گلمون که دیگه می خواد مامان رو درک کنه و گریه کردن رو بذار کنار مامانی اینا جایزه داره محیای گل می بوسمت زودتر ببرش دکتر که بدونی به چی حساسیت داره .


مرسی خاله
مامان دانیال
4 اردیبهشت 91 10:02
سلام مریم جون. یه مرکز فوق تخصصی آلرژی تو میدون فلسطین هست که خیلی تعریفش رو شنیدم و تنها مرکز فوق تخصصی مجهز تو ایران باید باشه یه سر هم اونجا بری فکر نکنم ضرری داشته باشه.


ممنونم اگه جواب نگرفتم میرم اونجا..
مریم (مامان روشا)
4 اردیبهشت 91 17:07
سلام به مامانی ومحیای نازم ...یه غمی توی نوشته هاتِ...ایشالا که حساسیت محیا زود خوب میشه...


ممنونم عزیزم که نوشته ها رو میخونی
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
5 اردیبهشت 91 9:11
آمديم، نبيديد، رفتيم
اكران: هر روز صبح ساعت 8، تماشاخانه خاله هدي اينا
(عدد رو داشته باش
متوجه این یه تیکه آخر نشدم
دخترم عشق من
5 اردیبهشت 91 9:53
سلام . نبینم دلتنگی عزیز . نمیدونم چرا وقتی مطالبتون رو خوندم دلم گرفت . ایشالله محیا جون زود خوب میشه .
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
5 اردیبهشت 91 10:09
منظورم عددي كه براي كد امنيتي مي زنيم هست. اونوقت 666 بود الانم 717 هست. كلي ذوق ميكنم وقتي اين عددا يه جور نظم دارن.


آها. خدا بگم چکارت نکنه. حواست به همه چی هستها..
مامان کوروش
5 اردیبهشت 91 10:53
خیلی هم گاوش خوشگله
خیلی با نمکه