محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

10/ دی/90

1390/10/12 9:29
نویسنده : مامان مریم
580 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بابایی ماشینو میخواست و قرار بود ساعت دو بیاد پیش ما.. ما هم صبح با خانم ن اومدیم سرکار...شما هم که خواب بودی...

 الان تو دانشگاست و من نمیدونم بعد اینکه کارش تموم شد میره سرکارش یا با ما میاد خون..حتما از دیدنش خیلی خوشحال میشی...

خیلی خسته ام...و  نیاز به خواب اساسی دارم..

بابایی ساعت 3 اینجا بود . من هم شما رو برداشتم و رفتیم پیشش.. دیدم گلاب به روت کارخرابی کردی مهدیه جونو صدا زدم تا عوضت کنه..اما جیغ کشیدی و باهاش نرفتی من هم ازت خواستم تا خونه تحمل کنی..که نکردی و کلی جیغ کشیدی تا خوابیدی..

تو خونه هم کمی خوابیدی و بیدار شدی..اما من و بابایی یکساعتی خوابیدیم....

خونه که در کیفتو باز کردم دیدم پوشکات دست نخورده مونده و مهدیه میگفت پوشکت تموم شده...ظاهرا اینا رو ندیده...اما مسلمون فوقش هم اگه نداشت از کسی قرض میکردی....

خاله بهاره هم امروز نبود و گل به چمن آراسته شد...یکی از مامانها میگفت که از مهدیه شنیده که میگفت ما بخاطر سرما بچه ها رو نمیشوریم...بمیرم برات..کی میشه ازین کلاس بری من که دیگه قاط زدم...والا پمادت الان دوهفتست که تو کیفته هنوز برش نداشته و پلمپش دست نخورده یعنی یکبار هم برات استفاده نکرده... منو ببخش عزیزم که مجبورم بزارمت جایی که دلم نمیخواد..

تا شب هم شما و بابایی نذاشتین درس بخونم... آخه هفته بعد امتحان دارم...

موقع شستن ظرفها یهو حالم بد شد و افتادم پای سینک....اومدی طرفمو و کلی گریه کردی...کمی درازکشیدم تا خوب شدم..فشار بهم اومده بود و چیز مهمی نبود..شاممونو که خوردیم خوابیدیم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

خاله هدي ياسمين زهرا
12 دی 90 0:09
شما دارين درس ميخونين؟ ميتونم بپرسم چي؟ البته اگه فضولي به حساب نيارين


درس که فعلا نه...اگه خدا بخواد محیا که بزرگتر شد همینجا که کار میکنم، دانشگاه بهشتی، برای دکتری ادامه مدم..اما الان ازین امتحانهای ضمن خدمت دارم..و به زبون محیا میگم درس میخونم..آخه میگه مانی درس نخون
نگین مامان رادین
12 دی 90 0:45
الاهی،این مهدیه خانوم چه قدر.... تشریف دارن نمی گن پوست لطیف پاهای ناز کوچولوها می سوزه.
مامان مهربون ایشاالله امتاحانتون رو خوب می دید و باز هم موفق میشید.


اینطوریا هم نیست عزیزم.. این خانم متولد 72 هس..دیروز هم دست تنها بود و خاله بهاره نیومده بود...