3/آذر/90
امروز پنجشنبه و روز تعطیل خاله فرزانست...گفتیم باشه خونه و استراحت کنه و به کاراش برسه
صبحت بخیر نازگلم:
و شروع کردی به شیطونی:
و تماشای تلویزیون:
منتظر صبحونه ای:
و خودمون با تاکسی رفتیم بیرون... اول مرکز تجاری کیش.
و چند تا عکس از مروارید تو صدف:
حودمونیم!! همه جا یه تکه نون دستته و تا تموم میشد میگفتی مانی نون خالی میخوام:
تو بازار خوابت برد و گذاشتیمت رو یه تخت:
برات کوله کیتی و کلی پاستیل و شکلات ( برای سوغات) خریدم:
و برای نهار رستوران دریایی عمو اکبر رفتیم...غذاش فوق العاده بود. من تا حالا بیرون چنین غذایی نخورده بودم...همه تعریفشو میکنن...هر چند خیلی لوکس و گرون نیست:
تا غذا رو بیارن طول کشید و شما کلی اذیتم کردی:
بعدش رفتیم دریا که زود لباستو درآوری و شنا کردی و کلی ماسه آهکی ریختی رو سرت...خیلی ساحلش با دریای خودمون ( شمال) فرق داشت و زودی درت آوردم تا مریض نشی
همه ماسه رو تو سرت ریختی...
مایو هم که برات نیاورده بودم:
بعدش تا دم تاکسی جایی نشستیم و بستنی خوردی و کل لباستو به گند کشیدی و کم کم آبریزش بینی و سرفه پیدا کردی..
و عصری هم رفتیم کشتی یونانی و غروب زیبای کیش:
دیگه هوا سرد شده بود:
اونجا یه شهربازی کوچیک با طرح کشتی هم بود که کلی با سرسره اش حال کردی..
اونجا شترهایی رو هم آذین بستن که مردم میرفتن و شتر سواری میکردن:
و اینهم به یاد بابا علی:
ازونجا به مرکز خرید پدیده رفتیم
که به نسبت مرکز خریدهای قبلی جنسهای خوب با قیمت مناسب داشتن اما من خریدهامو کرده بودم و فقط آباژور و برای خاله فرزانه کادو و چند تا کیف عروسکی و عروسک برای شما خریدم...
اونجا شما رو سوار سبد چرخدار کردم و یه وایت برد برداشتی و کاملا مشغول نقاشی بودی و من هم کلی راحت خرید کردم...یکی ازین وایت بردها برای شهریار هم برداشتم...
چقدر عروسکهای خوشگلی داشتن:
برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب سر بزنید
تو رستوران دریایی:
خاله جونها تو رستوران
این خاله جون وحیده دیوونه هم که تو رستوران دریایی جوجه سفارش میده:
خاله جون تو کف عروسکها: