محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

28/آبان/90

1390/8/29 9:31
نویسنده : مامان مریم
429 بازدید
اشتراک گذاری

صبح با کمک بابایی و اعمال شاقه داروهاتو خوردی و تا دم مهد خواب بودی...دوبار تو مهد تعویضت کردم.....خدا کنه مریض نشده باشی...شاید هم از بدغذاییت تو شمال باشه...حتی گفتی دلم درد میکنه...خدا به دادم برسه...منتظرم ساعت سه ببینم بهاره جون چی میگه...

این کلاستو هم خیلی دوست نداری...خدا کنه عادت کنی...

من و بابایی دوستت داریم هزارتا و دیشب با بابایی راجع به همین قضیه صحبت میکردیم..که چطور یکسری آدمها از بچه هاشون میگذرن و جدا میشن ازشون...با ذره ذره وجودم حس میکنم که

محیا یعنی زندگی!!

دم مهد اولین کاردستیتو که با کمک خاله بهاره درستش کردی رو گذاشته بودن...خیلی خوشحال شدم اما شب از بس اذیت کردی یادم رفت به بابایی نشونش بدم...

اولین کاردستی دخترم

کار کلاسی

کلی کار خونه داشتم تا لباسها و وسایلی رو که از شمال اومدم جابجا کنم..شما هم سرگرم کار خودت بودی.و با اتویی که صدفی برای تولدت زحمت کشیده لباسهاتو اتو کردی..

محیا در حال اتو کشیدن

 اما اصلا به حرفم گوش نمیدی...با موهای پریشون...لباسهای ناجور، هرچی رو که دلت خواست از کمدت برمیداری و میپوشی...موقع شستنت هم که کلی بازی درمیاری و همه جا رو نجس میکنی..منم که این روزها شدیدا مفصل زانوم درد میکنه و دوشنبه نوبت دکتر دارم..واقعا با اذیتهایی که میکنی زفت و رفتت برام سخت شده..

بابایی هم که میاد مثل خودم خسته اما بنده خدا تو انجام فرمایشات شما و من ( بخصوص تو دارو دادن بشما) خیلی کمک و حوصله بخرج میده...بخصوص امشب که آمپر سماجتت به 180 رسیده بود و تموم داروهاتو تف میکردی بیرون..فکر نکنم حتییه قطره هم به حلقت نرسیده باشه...

خسته شدی و زود خوابیدی و من و بابایی نشستیم و گفتیم آخیش!!! و هر کدوم رفتیم سراغ کارهای خودمون...

خوب بخوابی شیطون بلای مامان....

پ ن: با اینکه داروهاتو خوب نخوردی اما شب کمتر سرفه میکردی...امیدوارم خوب خوب بشی تا آخر هفته یه مسافرت توپ بریم...اگه خدا بخواد!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان صدف
28 آبان 90 13:05
شوهر من قبلنا به من میگفت دوستت دارم ولی الان شبی ده بار به من میگه سمان من صدفو خیلی دوست دارم. همه پدر و مادرا مخصوصا" باباها بچه هاشونو دوست دارن. عاشقانه دوستشون دارن


آره والا خواهر
matin
28 آبان 90 16:28
محیا جون امیدوارم سفر خوبی داشته باشی ولی مواظب خودت باش یه وقت تو این سردی هوا سرما نخوری دخملی


مرسی فعلا که چیزی جور نیست..بلکه تا اونموقع هوا هم خوب بشه
نگین مامان رادین
30 آبان 90 1:01
خانوم کوچولوی خوشگل داروهاتو بخور تا زود تر خوب بشی،عسلک الاهی هرچی مریضیه از تو دور بشه.


بووووس واسه خاله و پسر نازش
نگین مامان رادین
2 آذر 90 1:43
چه کاردستی های خوشگلی دستت درد نکنه خانوم کوچولو