محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

27/آبان/90

1390/8/28 11:52
نویسنده : مامان مریم
386 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دیگه باید برگردیم خونه. صبح زود با خاله جون یه جمعه بازاری رفتیم و برات صندلی توالت خریدم..خوشت اومد و من امیدوارم به کار بیاد...

و بابایی اومد و ساعت یازده بود که از خونه مادر جون راه افتادیم..

ازونجایی که جاده ناباورانه خلوت بود 2:30به تهران رسیدیم و شما همش خواب بودی منم چون آفتاب مستقیم تو صورتم بود حال خوشی نداشتم...هنوز نتونستم بهد اینهمه سال پیچ و خمهای هراز رو برای خودم آسون کنم و همش تو جاده تا حد مرگ میرم..خدا سلامتی بده به بابایی که ما رو راحت میاره...یاد مسافرت هفته قبل و ماشین مردم میفتم بدنم ریس میشه...

قبل اینکه خونه بیایم مستقیم بردیمت درمانگاه انصاری تا سرفه هات ریشه کن بشه...بازم زمستون و سرفه های لاعلاج...خدا بخیر کنه...

تا شب به کارام رسیدم و شما هم با بابایی دوش گرفتی و شام نخوردی و خوابیدی...شام نخوردنت خیلی عجیب بود..تا صبح هم بد خوابی کردی...خدا به دادم برسه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نگین مامان رادین
30 آبان 90 0:59
ایشاالله که دخمل گلمون زود زود خوب میشه.


منونم خاله جونم