از پشت تلفن
الو مانی علی جون (علیرضا) منو اذیت میکنه.
الو مانی، میخوام برم حموم بزرگه. دارم با سنا و سحر بازی میکنم...
الو مانی برام دامن صولتی بخر با کفش قشنگم بپوشم. مامانی دامنت سفید باشه؟ نه فقط صولتی. میخوام برقصم.
اینا رو دقیقا وقتی گفتی که رفتم مرکز خرید ولنجک واست خرید کنم.چون خدا بخواد تعطیلات که شروع بشه زیاد اینورو اونور میریم. خداروشکر ازون روزایی بود که زیروتن و هالیدی کیدز، اندازه شما زیاد لباس داشت و من هم بین همه خوشگلاش موندم. اما بدون فکر گلچین نکردم و همشو خریدم.
بلوزدامن یاسی و پیراهن صورتی ورزش رو از هالیدی و بقیه رو از زیروتن گرفتم مبارکت باشه عشقم..
تو خونه به مامان آنایی، خاله متین هم نشونشون دادم و گفت چقدر خوشتلن. منم واسه آنا میخوام
بعدش هم رفتم آرتیمان و دوتا کفش اداری واسه خودم گرفتم..
شب هم خونه مهراب دعوت بودیم و نه اینکه بچه ای نبود خیلی ناراحت بود و گفت خاله دلم واسه محیا خیلی تنگ شده چرا نیاوردیش..
امشب هم خونه امیررضا دعوتیم و جات خالی گلم..
بعدا نوشت: با مامان صدف رفتم برا صدف از اونجا لباس بخریم دوباره یه پیرهن خنک و خوشتل تو هالیدی برات دیدم نشد نخرم.