محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

برگشت یهویی

1392/5/21 11:15
نویسنده : مامان مریم
422 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوبم..

دختر نازم بابایی آخر هفته اومد شمال و شما حسابی دلت براش تنگ شده بود. بابایی هم همینطور.. من هم تصمیم گرفتم باهاش برگردم تهران و کمی بانوی ملی بشم و خونه رو مرتب کنم و براش کمی غذا درست کنم. شما هم طبیعتا بعد اینهمه دلتنگی با ما اومدی و من بودم و کارای خونه و زبون روزه و نگه داشتن شما.. اولین شب که کلی واسه خاله جون گریه کردی و گفتی که اگه پیشش نخوابم خواب گرگ میبینم. تا صبح چندین بار بیدار شدی.

شنبه ای هم که بابایی رفت سرکار کلی گریه کردی که ببرمت بیرون بگردیم. تا غروب شد و بابایی اومد و باهاش رفتی فیزیوتراپی. من هم افطارمو درکمال آرامش خوردم و میدونستم حسابی اذیتش میکنی...

بللله باورم نمیشه که این محیا و مانی اش هستن که دو نصفه شب و گاهی تا سحر بیدارن و صبح تا لنگه ظهر خوابن؟؟؟!!! ببین این تعطیلات چطور برناممونو بهم ریخته. امروز صبح هم تا دیروقت بزور از خواب بیدارت کردم و میخواستم بیام سرکار.. آخه چندتا از دانشجویان کار ضروری داشتن و من هم کمی جلوی رئیسم قندک میشدم و کلا هرجور حساب کنی خوب بود..

بابایی زود اومد و تماس گرفت که من هم باهاتون میام دانشگاه چون کار داشت. تا بابایی بیاد 7 حوض یه دورکی زدیم و دوسه تا مانتو اداری واسه خودم و خاله جون گرفتم ( دیگه تعداد مانتو و کفشهایی که از عید خریدم از انگشتان دستم خارج شد و یکی لازم دارم بخوابونه تو گوشم. ما کارمندها دلخوشیمون همینه دیگه).. بعدش هم شما تو آب موزیکال 7 حوض کمی بازی کردی و من هم چون لباس نداشتم برات قول آب بازی فردا رو بهت دادم.

بابایی اومدو هر سه اومدیم سرکارم. تا در آسانسور باز شد چهره زیبای رئیسمو دیدم که مشعوف از حضور خانوادگی ما درآنجا و من هم که یک قندک بانوی به تمام معنا با نایلکسی از شامی و میوه و نون واسه محیا خانمی که بعد از رفتن به اتاقم فهمیدم آقای رئیس همچنان طی صحبتهاش به آنها خیره شده بود... شرمسار رفتم تو اتاقم.

کمی نگذشت که دیدم پژوهشکده رو گذاشتی رو سرت. به بابایی گفتم برید خونه من کارم طول میکشه. خودم با آژانس میام. شما رفتید و من هنوز سرکارم هستم.. تازه بابایی زنگ زد که بمانم تا بیاید دنبالم و بریم افطاری دربند.. وااای چقدر این دوریها همسران را مهربان میکند...

الان تقریبا کارم تموم شده و منتظرم تا همسر مهربان بیاید و شبی بیاد ماندنی برایمان رقم بخورد..انشاله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

کتاب هنر ميلياردري ( راز و رمز ثروتمند شدن )
13 مرداد 92 18:15
کتاب هنر ميلياردري ( راز و رمز ثروتمند شدن ) ------------------------------------------------------- فقط با 5000 تومان آينده اقتصادي خود را دگرگون کنيد ... با 5000 تومان صاحب يک کتاب الکترونيکي 500 صفحه اي شويد ... *هم قيمت با يک کارت شارژ 5 هزاري ايرانسل * تخفيف 40 درصدي قيمت کتاب تا پايان هفته ... *خريد آسان و مطمئن از درگاه بانک ... *دريافت آني فايل پس از واريز .... *امکان کسب درآمد از خود کتاب براي اطلاعات بيشتر و خريد وارد آدرس زير شويد... http://upshoping.mihanblog.com/
دختر چشم آبی
14 مرداد 92 1:26
سلام نماز و روزه ها قبول
میبینم که پاچه خواری می کنی درحد لالیگا! باید توی پژوهشکده یه لژ خانوادگی برای شما بزنن میگم از باباعلی تست قند خون گرفتن؟ شاید بر اثر معاشرت با کله قندبانو بنده خدا اینقدر مریض میشه انشاالله که به حق شهید این ایام خدا به خودت و خونوادت سلامتی و شادی و آرامش عنایت کنه دخملی رو ببوس

ممنونم عزیزدلم...
کاکل زری یا ناز پریییی
14 مرداد 92 8:58
پس دوری ها به سر رسیددددددددددددد خدا رو شکرررررررررررررر همیشه به شادی و سلامت باشین


ممنون گلم
محبوبه مامان الینا
14 مرداد 92 11:18
هههههههههههی چه کنیم خو خاهر ؟ این مانتوهای اداری رو ما نخریم کی بخره؟ البته خوش بحالتون تو تهران زیاد واسه پوشش اداری سخت نمیگیرن اما اینجا
اینو خوب اومدی که دوریها همسران را مهربان میکند بسی


مامان محمد صدرا
15 مرداد 92 16:23
وااای چقدر این دوریها همسران را مهربان میکند... این تیکه اش تو حلقم مریم جونی


مامان ریحانه جون
15 مرداد 92 21:38
سلام.. عبادتتون قبول...
ریحانه من در جشنواره نی نی شکمو شرکت کرده کد ریحانه 845 هست لطف بزرگی میکنی اگه کد 845 رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنی واقعا ممنونت میشم
اگه بتونید کد 845 رو با چند تا خط موبایل متفاوت به شماره ی داده شده ارسال کنید که نورالانور میشه و واقعا شرمنده میکنید
اگه لطف کردی و رای دادی بهم خبر بدی ممنون میشم هم برای اینکه از لطف و مهربونیت تشکر کنم هم برای اینکه تعداد آرا رو داشته باشم
پیشاپیش از لطفت واقعا ممنونم
اگه خواستی عکس جشنواره ای ریحانه رو ببینی زحمت بکش و یه سر بیا وب ریحانه , عکس جشنواره ایش رو گذاشتم
مرسی از لطفت
دوست خوبم ارسال کد 845 به شماره 20008080200یادت نره ها ریحانه روی رای های شما دوستای گل خیلی خیلـــــــــــــــی حساب کرده....
خیلی خیلی خیلی ممنونت میشم به نی نی من رای بدی
امیدوارم بتونم یه روزی یه جایی تویه دلخوشی هاتون جبران کنم
موفق و پیروز باشی


عسیسم...
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
16 مرداد 92 12:10
به به! نماز و روزها تون قبول حاج خانوم. سفرهای دور دور و تعطیلات تابستانی و ... ما بیمارستانی ها که در هیچ شرایطی تعطیلی نداریم. یه وقتایی دوستام از زور خستگی و کوفتگی دعا می کنن کاش زلزله 12ر یشتری یا برف ده متری بباره تا تعطیل بشیم ولی آخرش همه به این نتیجه میرسیم تازه اگه از زلزله و برف زیاد نمیریم تنها جایی که همیشه باید خدمات بده بخصوص تو شرایط خاص همین بیمارستانه و باز مجبوریم بیام سرکار!
دلم فقط دو روز پشت سرهم خوابیدن تا ساعت 9 صبح رو میخواد ماه رمضون هم ساعت کاریمون رو کم نکردن. همون هفت و ربع تا یک ربع به سه اونم همه روز هفته!


حرفی واسه گفتن ندارم دوستم

خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
16 مرداد 92 12:14
قندک، عسلک، نبات داغ، آب نبات چوبی، شکرپلو، شکرپنیر و... قبول باشه! هم عباداتتون، هم خودنمایی در برابر آقای رییس، اونم در این ایام!
عاطفه مامی الای
17 مرداد 92 3:51
سلام دوست عزیز من ۶ ماهه دارم دنبال وبلگ شما میگردم...امروز شانسی پیدا کردم
از دخملی خوشم اومده بود
همش تو فکرم بود
قبلاکل وبلاگتون دو دیده بودم امروز باز از اول نگاه کردم
من لینکت میکنم
به سراغ ما هم بیا
میبوسمتون

ممنونم عزیزم لطف داری شما چشم حتما
عاطفه مامی الای
17 مرداد 92 10:57
خوش به حالتون
همسر من هم کاش جای دوری میرفت
تا وقتی برمیگرده ...ما هم خیلی مهم بشیم وبریم یه جای قشنگ شام بخوریم
ودلشون برامون بتنگه..
امروز آمار وبلاگتون خیلی بالا ست
جزو بازدیدکنندگان پر بازدید شدید مبارکه
حتما پیشم بیا گلم


واقعا؟؟ راست میگی من متوجه نشدم خبر خوبی بود.. مرسی از لطف دوستان
مامان ملینا
17 مرداد 92 10:59
سلام مادر مریم خوبی خواهر ،دلم براتون تنگ شده بود.می بینم که پدر تعطیلات رو درآوردی.ان شالله که همیشه خوش باشی عزیزم.روی گل محیا خوشگل رو هم غرقه بوسه می کنم


فدات بشمو منم خیلی دلم تنگ شده گلم
مامی کوروش
19 مرداد 92 19:08
سلااااام
برگشتید دوستم
عیدت مبارک، انشا... همیشه بهتون خوش بگذره
محیا جووونم و ببوس


ممنونم دوستم آره میتونستیم تا آخرهفته بمونیم اما برگشتیم
مامان احسان
21 مرداد 92 9:47
سلام مریم جون خوبید .محیا گلی خوبه .کجایی پس نگرانتونم


سلام ما یه هفته زودتر از موعد برگشتیم
مامی کوروش
21 مرداد 92 15:32
خصوصی
مادر آیاتای
22 مرداد 92 8:50
برگشت غرور آفرینت مبارک مریم جون. میبینم که هم دل رئیس رو بردی هم همسری و ... دلمان بسی تنگیــــــــد..


فدای تو عزیزم جاتون خالی