وعده دیدار
جگرم عشقم عسلم... امروز بعد ساعت کاری مستقیم میام دیدنت.. حاضرم فرسنگها راه رو دنده بزنم تا زودتر بیام ببینمت. این اولین باره که تنهایی میام جاده هراز. ترسی که از تصادفاتی که داشتم بالاخره باید بریزه...
چون بابایی نمیتونه بیاد و ایشاله آخر هفته میاد پیشمون. تا برگردیم تیران خونه خودمون.. یادت باشه بابایی بیشتر از من بیقرارته.. میگه مهم نیست من محیا رو ببینم مهم اینه که محیا تو رو ببینه و به آرامش برسه..دل کوچیکش حراس نداشته باشه...
ایشاله به حق آقا امام زمان بسلامت برسم و فردا نذری از قبل دارم و باید شیرینی و شربت پخش کنم... میلاد اباصالح المهدی بر همه مسلمانان مبارک!!! انتظار خیلی سخته!!! خیلی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی