محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

یه هفته قبل ماه رمضون...

1392/4/15 9:12
نویسنده : مامان مریم
563 بازدید
اشتراک گذاری

یادمه پارسال اینموقع با عمه و یه کارگر خونه رو ترکوندم و کردمش دسته گل..اما امسال اصلا حسش نیست.. دلم خیلی میخواد عوض کنیم و یه تغییر روحیه ای بدیم اما جابجایی هیچی، رمق زیادی میخواد بنگاهها رو گشتن... واسه همین سعی کردم خونه تکونی دل رو انجام بدم که بسی آسانتر از خونه مسکونیمونهنیشخند.. این هم یه عکس از نازترین دختر دنیا:

 

بعد برگشتن از شمال (هفته پیش) هی رفتیم مهمونی.. اولش خونه عمه و دیدن بهار گوگولوی 50 روزه.

چون وسط هفته رفتیم و شب دیر برگشتیم، تا آخر هفته همش تشنه خواب بودیم.. آخر هفته ای هم با آنایی و مامانش یه سر بیرون چرخ زدیم و البته یادم رفت عکسی بندازم و چه ها نکردید تو پیتزا سفیر و باکلی خواهش و تمنا که خونه نریم برگشتیم خونه.طبقه چهارم که رسیدیم هنوز صدای آنا و گریه هاش بگوش میرسید که برگشتن به خونه خیلی بکامش تلخ اومد..

غروب هم با بابایی یه چندتا بنگاه رفتیم و جمعه هم دوباره بنگاه و عصرش خونه ایمان و رامین( که پسرها خونه نبودن) و بعدش هم سمت قیطریه خونه دختر عموم (مائده جون) و تا باباعلی از خونشون دل بکنه (بدلایل سکرت)نزدیک به 12 شب برگشتیم خونه و به گمونم باز هم تا آخر هفته گیج گره داریم.

شما هم که از اولش تا صبح امروز خواب خواب بودی و اصلا خونشونو یه لحظه ندیدی. خیلی خوش گذشت و واقعا جای خاله جون سمانه خالی بود.

مائده جون چندسالی از من کوچیکتره و مجرد و من عاشقشم!! دختر به این رک و باحالی و فرزی ندیدم. بقول باباعلی، لنگ خودمه و البته خودت..
واین هم هنرنمایی دخملم:

این روزها شدیدا در پی کشف استعداد شما هستم. دوست دارم کلاسهایی تفریحی بفرستمت که علاقه داری و تا این علاقه رو نبینم عجله ای نمیکنم.

صبح هم ماشین مامان درسارو بعد مدتها دیدی دم مهد.. با خوشحالی گفتی سلام خسروی!!. قربونت برم که دلت واسه دوستات تنگ میشه. آخه خاله اش اومده بود خونشون و درسا تو اون مدت مهد نمیومد. روز خوبی داشته باشی عزیزم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

محبوبه مامان الینا
15 تیر 92 8:57
بابا بیخیال من که اصلا از جابجایی خوشم نمیاد الحق که بقول همسرتون فرز و باحالی که دوست داری جابجا شی
آؤه واسه ما هم خیلی پیش اومده : مهمونی رفتن همانا و خوش گذرونی همانا و گیجی تا آخر هقته هم همان
ای جون چه دختر ناز و هنرمندی


ممنون عزیزم.. بوووس
مامی کوروش
15 تیر 92 12:42
حال و حوصله داری جابجا شی
نه به دردسرش می ارزه نه پولش! !
همیشه به مهمونی عزیزمم


نه والا. اما از 5 سال یه جا موندن خسته شدم.. روحیه رو داری دیگه..[آیکون تنوع طلبی] اونهم از نوع سختش
مامان صدف
16 تیر 92 12:17
دلایل سکرت فکرمو سخت درگیر خودش کرده


درگیرنباش عزیزم