جام جهانی
دیروز تو مسیر برگشت به خونه با رادیو فوتبالو دنبال میکردم. نزدیکای رسالت که بودم، یهو ایران گل زد. منم صدای رادیو رو زیاد کردم و مشتمو از شیشه ماشین آوردم بیرون و بدون اینکه فکر کنم یه هورای بلند کشیدم.. یهو دیدم همه عین دیوونه ها نگام میکنن..و هیچکی هیچ عکس العملی نشون نمیده.. یه پیرمرد راننده پیکان که دید تقریبا ضایع شدم اومد کنارم و گفت مگه فوتباله.. من: ن پ پ به قول محیا.
تازه رسیدم خونه و بازی که تموم شد دیدم بله تازه ریختن تو خیابون و بوق و جیغ و داد. یه بار بابایی تنها رفت و برگشت. من که به کارام رسیدم و چند بار دوقلوها (ایمان و رامین) زنگ زدن که بیاید، 9 شب رفتیم بیرون و جات خالی یه بستنی دونفره خوردیم و حدودای 11 برگشتیم خونه. ملت هم دیگه لوووس شده بودن. ریختن بالای اتوبوس بی آرتی. یه پسره هم شیرجه زد رو ماشین پلیس و پلیسا هم فقط نگاه میکردن.. بقیه هم الکی داد و بیداد و بعضی ها هم میخندیدن و بعضی ها هم مثل ما از کار بعضی ارذلین در حال تهوع(گلاب به روتون). خلاصه شهری بود بی کلانتر.دوقلوها رو هم دیدیم و داشتن خودشونو خفه میکردن...
جدا از این بحثا، پیروزی غرورآفرین تیم ملی رو به همه ایرانیان تبریک میگم. هر چند فکر کنم بقیه هم مثل من حتی اسم گلر رو هم نشنیده بودم. خبرنگار واحد مرکزی خبر- کوالالامپور!!!!
پ ن: من تازه از باباعلی پرسیدم و مطمئن شدم که گلر همون دروازه بانه.. ربطشو هم نفهمیدم..