قضیه حاد 206
امروز تو خواب و بیداری دم مهد کفشتو پات کردم و ازونجایی که کمرم گرفته، بغلت نکردم و تلوتلو خوران جلوتر میرفتی تا من کیفتو بیارم.. رسیدی دم ماشین مامان آبتین، ایستادی و با چشای نیمه باز یه بوسی وسط کاپوت ماشینو کردی و منو به آتیش کشوندی. بله ماشینشون 206 سفیده بی صندوقه. از همونا که عاشقشی و بقول خودت امین جونت داره..گفتی:مانی چرا برام دویس وی شیش نمیخری....
خدایا این شده یه معضل واسه خانواده. آخه دختر این ماشین برامون کوچیکه من با این ال ممد، قد یه کامیون بار میزنم. فکر کنین الان سه سرویس چدن 40 پاچه توش چپوندم تا ببرمشون شمال.. آخه با 206 مگه میشه.. من تو ماشین چندین جفت کفش و دمپایی برای سه تاییمون، لباس، کیف و وسایل استخر، و هزاران خرده ریزه دیگه دارم آخه با 206 مگه میشه.. اونهم نوع بی صندوقش.. چرا فکر میکنی 206 برامون یه سنگ بزرگه که هرگز تو رو به خواستت نمیتونیم برسونیم..
هر چی بهت میگیم ماشین خودمون بهتره قبول نمیکنی.. چند بار هم تو پارکینگ خونه 206 مرد همسایه رو بغل کردی و با لباست روش برق انداختی... باید با بابایی صحبت کنم.. خیلی ازین قضیه و اذیت شدنت ناراحتم. تا حالا هرگز علاقه اتو به هیچی اینقدر شدید ندیده بودم...تازه میگی اگه براتم خریدین نمیذارم شما سوارشین خودم تنهایی میام مهد. حالا اگه بخریم هر صبح ماجرا داریم...
پ ن: امروز میگی مانی دعا کن برف بباره. من برف دوست دارم.. گفتم من که خوبه کل ملت هم دعا کنن نمیشه.. الان چه وقت برفه مادر..