عکسای گذشته
این عکسا مربوط به چهارشنبه دوهفته پیشه یعنی زمانیکه رودل کردی و آوردمت سرکار پیش خودم.قربونت برم که با لباس تو خونه کل پژوهشکده رو گشتی و بقول همکارم صفا دادی..
این یه جوجست که براش دون پاشیدی..
بعدا دیدی جوجه،دوناشو نمیخوره گفتی: مانی اینا رو بهم وصل کنم؟؟؟
این هم آخر هفتست که تو 7حوض خرگوش میفروختن و دلت میخواست بخریم. آخه 25000 تومنشو هیچ، باید وقتی میومدیم سرکار براش پرستار میگرفتیم و خرج خورد و خوراکش بماند. یادمه بچه که بودیم دایی جون ازینا داشت و اونقدر زیاد شده بودن که میبردیمشون یه شهر دیگه ولشون میکردیم باز هم از زیر زمین میومدن تو حیاط خونه پدرجون. تعجب میکنم چطوری آخه..عکس بچگیمو که یه خرگوش دستم بود دارم. اسکن میکنم و میذارم..
این هم محیا خانمی که از حموم درومده..
ببخشید این عکسا تو گوشیم بود زیاد کیفیت نداشتن و تاریخ مصرف گذشته بودن..