غذا خوردن یه دختر مودب
این قیافه که معرف حضور هست:
میخواد غذا بخوره:
محیا ژست بگیر:
بسه . دیده عکس نگیر
تو خونه روسری سر میکنی و میکشی کاملا جلو و میگی: مانی ببین خاله منظر شدم. خوبه منو الگو قرار ندادی.زمانی که خاله بهار مربیت بود هد میذاشتی تا شبیه به اون بشی.
گفتی مانی مامان بزرگها غصه بلدن. چرا مامان بزرگم بلد نیست برام قصه بگه. من گفتم بلده شما ازش بخواه برات میگه. گفتی نه این چه مامان بزرگیه قصه نمیگه. مادرجون و پدرجون هم بلد نیستن. نه اینکه شما میری شمال آروم میشینی تا به قصه گوش کنی!! عزیزم شما اونجا قصه میسازی..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی