محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

هنر نمایی

1391/11/2 8:43
نویسنده : مامان مریم
1,293 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر این روزها از هر دری شعر میخونی و گاهی هم از طاها ( پسر عمه)‌که ٧ سالشه بهتر ادا میکنی.. همه شعرها یادم نیست اما همش درحال خوندنی. دست خاله منظر درد نکنه واقعا. تو دوره رشد ذهنتون،‌حسابی مغزتونو باز کرد.. (مامانهای مهد یهو شورش نکنید، بچه های ما رو بی خاله منظر نکنیدها. صبر کنین نوبت شما هم میرسه)

نقاشی که دیشب با دقت تمام کشیدی برام خیلی جالب بود:

گفتی مانی برام دست نزنی ها. صبر کن تموم بشه!!!! اول درخت رو کشیدی و نمیدونم چرا میوه هاش بیرون درخت بود. و نمیدونم چرا برگها فقط به میوه چسبیده بود. بابایی رو کوچیک کشیدی و بعدش پاک کردی و بزرگتر کشیدی..

واسه گوشای من هم دوجفت گوشواره کشیدی.. من قربون اون چمنایی برم که پایین کارت کشیدی.. پیکاسوی من..کلی دستاتو بوسیدم..

بعد نوبت پازلها بود. این پازلها رو خاله مریم مامان مهرسا توچولو برات خریده بود. قبلا بلد نبودی و فقط میریختیشون کف اتاق. جمع کردم و تازه نشونت دادم. خیلی بادقت فصلها رو طبق رنگاشون جدا کردی و شروع کردی به چیدنشون:

مانی اون پازلو بمن بده.آخه قدم نمیرسه.. واقعا؟؟؟؟

عمه برات مقنعه حجاب خریده و گذاشت سرت خیلی بهت میومد. اما نذاشتی خوب عکس بندازم:

پنجشنبه رفتیم خرید و مثلا دختر خوبی بودی و گذاشتی پرو کنم برات و خانم فروشنده این سرویس رو بهت جایزه داد:

تونیکی که براعید پاداد خریدم رو گذاشتم تا ازش عکس بندازم اومدی جلو و نذاشتی .. کار خراب کن!!!

جمعه که خونه عمه بودیم(اندیشه) گفت من نهار باید درست کنم و نمیرسم بیام بیرون. بچه رو نگه میدارم تنهایی برو حسابی بگرد. من هم از خدا خواسته..راستی اندیشه هم جای خوبیه ها. همه چی دارن با قیمت ارزونتر از خود تهران. خوشمان آمد..

جدیدا به من و بابایی میگی مامان جون و باباجون. خیلی هم حال میکنی. من هم مانع نشدم گفتم بذار هر طور خودت دوست داری صدامون کنی. من فدای یه دونه دختر پر انرژی ام بشم. همیشه شاد و موفق باشی گلم..

دیروز خاله منظر تا کاپشن جدیدتو دید گفت وااای محیا چقدر مامانت برات کاپشن میخره. محیا آخه تو چقدر تیپ میزنی. شما هم خوشت اومد و از وقتی بابایی اومد هی میگفتی: باباجون! خاله منظر گفت محیا چقدر تیپ میزنی و هی میخندیدی..

محیا با کاپشن جدیدش:

دوتا عکس از بچگیهای صدف پیدا کردم که میذارم تو ادامه مطلب:

تقدیم به مامانش که همش خوبیه یا بقول محیا فرشته مهربونه:

صدفی چه خانم شده. بخصوص موهاش چه رشدی داشته...

پسندها (1)

نظرات (13)

محیا یعنی زندگی
1 بهمن 91 10:06
تونیک مبارک ای ول


مرسی عزیزم. ای ولش برای کجا بود؟؟؟
مامان ملینا
1 بهمن 91 10:09
به به نقاش کوچولو، نقاشیت بیسته .مامانی محیا تونیک نو مبارک .


ممنون مرسی عزیز واسه عید گرفتم. یه چکمه پاشنه داری گرفتم که بیا و ببین. شیطونه میگه بپوش عکسشو بذار تا دل کلی از آدمها شاد بشه. اما میگم لعنت به شیطون..
مامان احسان
1 بهمن 91 10:33
سلام بی وفا خوندم که اومده بودی اندیشه خوب یه سری هم به ما میزدی خواهر خوشحال میشدیم

سلام عزیزم. من نمیدونستم شما هم اندیشه هستین. چشم ایندفعه حتما. بچه رو میدم به خواهر شوشو با هم میریم یه دوری میزنیم.. کی بهتر از شما
مامان مهرسا
1 بهمن 91 12:23
سلام .به به مبارکه مامانی.آفرین که از الان به فکر عید هستین..آفرین به محیایی که پازلش رو درست جور میکنه ماشالله
مامان صدف
1 بهمن 91 12:55
ممنون که عکس دختر کچلمو گذاشتی. دلم برا اون موهای نداشتش تنگ شده.
ضمنا" من لایق این همه تعریف نیستما
ـــــــــــــــــــــــــ
از نظر روانشناسی محیا تو رو از باباش بیشتر دوست داره. آخه معمولا" بچه ها اونایی که خیلی دوست دارن بزرگتر از بقیه میکشن
لباس نو هم مبارک. انشاءالله به شادی بپوشیش


ممنون عزیزم. آره معلومه که منو بیشتر دوست داره. بعدا رفت کمی بزرگترش کرد..
مامان بهنام والهام
1 بهمن 91 18:38
سلام .چقدر ناز شده محیاخانم بااون مقنعه ا ش.خیلی بهش میاد لباس نو مبارک. سلیقت هم که مثل سلیقه خودمه [h
چطور؟ ممنونم مرسی
mamane amirnaz
1 بهمن 91 19:33
سلام عزیزم با گوشی اومدم شرمنده نظرت و اشتباهی پاک کردم جونم برات بگه به نسبت ده روزی که تهران بودم بیشترش بچه ام خونه بود بیشتر جاهایی که بردیمش نزدیک خونه دوستم بود ایشالا یه بار قرار بذاریم همو ببینیم فدات


ایشاله ممنون. امیدوارم خوش گذشته باشه.حتما
مامان ملینا
2 بهمن 91 8:57
مانی محیا به حرف دخترت گوش کن از چکمه هات هم عکس بذار ببینم چجوره دلم رو آب کردی با تعریفت


باشه عزیزم فردا ایشاله
مامان کوروش
2 بهمن 91 9:52
عزیزم سه تا پست آخر رو یکجا می گم
امان از مریضی و بی کسی مادر ، اون خواهر رو ته مجلس ساکت کن !!! دقیقا می دونم چی می گی !!!
خدا رو شکر همه تون بهتر شدید
حالا گردو رو بده بچه ببره بده به خاله مهدش خو !
مبارکش باشه ، چقد کاپشنش خوشگله . به سلامتی

ممنون عزیزم لطف داری.مرسی ازینکه رفتی رو منبر.خواهرا ساکت شدنی نیستن تو ادامه بده.



مامان ملینا
2 بهمن 91 10:15
وای خیلی قشنگه ، من دیروز واسه ملینا بلوز خریدم 28هزار اونم تو حراجی.مبارکت باشه عزیزم .راستی سلیقه ات خیلی خوبه مامانی.

مبارکش باشه ممنون. به شما که نمیرسم. البته من اینو با یه شلوار جین لوله تفنگی سورمه ای ست کردم. نپوشیدم واسه عید. خواهر اونقدر باسن نداره طفلک بالاش براش گشاده
محیا یعنی زندگی
2 بهمن 91 10:39
میخوای تونیک و پاشنه بلند رو بپوشی کشت و کشتار راه بندازی قاتل


نه بابا. پاشنه بلند رو با این تونیک؟؟؟؟یه لباس کوتاه گیپور-چرم لختی دارم با اون میپوشم حض کنی..
کاکل زری یا نازپری
2 بهمن 91 13:52
سلام خاله جون کاپشنت مبارک دختر خوش تیپ مامانی لباس شما هم مبارککککک انشاالله محیا خانوم روز به روز بزرگتر میشه و شما شاهد موفقیت های بیشترششش
ممنونم عزیزم
مامان کوروش (زهره)
2 بهمن 91 17:22
ماشالا چقد تپل شده محیا جونی!

ممنونم مرسی واقعا؟؟؟ شاید تو عکس...