محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

آلرژی و محیا و خریدهای زمستونش

1391/7/23 10:29
نویسنده : مامان مریم
1,037 بازدید
اشتراک گذاری

آخر هفته ای ناخوش بودی و گفتیم ببریمت درمانگاه کودکان دم خونه.یه سری دارو داد و دیدیم نه !! سرفه های نفس گیر، آبریزش بینی شدید که نه از ویروسه و نه چرکیه، چشای قرمز و پر از اشک و لوزهء  ورم کرده. خدایا !! باز هم تا فصل سرما نیومده شروع شد؟؟؟ بله این آلرژی لعنتی امسال زود و اساسی اومده سراغت.

همت کردم و بردمت پیش دکتر شهریاری که  پارسال خوب کنترلش کرد. اینبار هم اسپری و داروهای ضد حساسیت داد و خدا رو شکر دو روزی که تو خونه بودی خیلی خوب شدی.

دکتر اولش نی نی داداشیتو معاینه کرد و بعد هم خودتو:

امروز هم بابایی گفت بذار بخوابه خودم نگهش میدارم(!!!!!!تعجب!!) امیدوارم خوب باهم کنار بیاید و این روزهای خوب تکرار بشه. الان هم زنگ زدم گفت تا ده و نیم خواب بودی. خوشبحالت گلی خانم و خوشحالم که مجبور نبودی 6 صبح بیدار بشی..

آخه دیشب دوستای بابایی اومده بودن و برات کلی چیز میز خریدن و تا 12 شب بیدار بودی و امروز میدونم اساسی میخوابی..

سر شب آب میخواستی. گفتم قمقمه ات رو میزه بردار .گفتی مانی من کمر ندارم خودت برام بیار!!!تعجب من پرسیدم چی ؟؟ دوباره تکرار کردی کلی با بابایی خندیدیم. بقول بابایی حرف مادرجونه که به شمالی به یکی اینو گفت و شما دوبله فارسیشو بکار بردی. قربون دختر مترجمم برم..نیشخندیکی از استعدادهای آینده ات رو بدین طریق کشف کردم..

اینجا 4 شنبه ای ناخوش احوال بود یو آوردمت پیش خودم:

برگشتنی با نی نی داداشی:

یه روز هم با مهراب رفتیم 7 حوض تا اون خرید کنه، اما چقدر حالت بدتر شد:

دخترک ملوسم:

آخر هفته هم خونه عمه رفتیم و با کلاه جدیدت عشق میکنی:

بمیرم از چشات معلومه چقدر ناخوشی:

 

محیا رفته رو میز تا نقاشی بکشه:

و منتظره تا مهمونها بیان:

جمعه غروب هم یه سر بابابایی رفتیم بیرون و شما هم واسه داداشیهات مای بی بی خریدی. البته آقای فروشنده همش اشانتیون بهت میده چون مشتری سابقش بودی:

این زاغ داداشی خونه فاطمه اینا بود و دیروز برش گردوندی خونه..

با مامان آنا رفتیم بیرون برای خرید چیزهای دیگه. یهو چشمم به این پالتو افتاد گفتم بپوشی ببینم چه شکلیه تو تن. هیچوقت نمیذاری پرو کنم برات اما این یکی رو عجیب گذاشتی. همیشه یا تنگته یا گشاد. خلاصه پوشیدی و از مغازه رفتی بیرون.

هر چی جیغ داد بیداد فایده ای نداشت. حسابی خوشت اومده بود. فروشنده گفت لااقل بیا دزد گیرشو بردارم. خلاصه قدم رنجه کردی و بعدش تا خود خونه با شلوار کوتاه ، پالتوی به این ضخیمی رو پوشیدی و ملت نگات میکردن.

حالا پرسیدم اقا چند؟؟ گفت 99600تومن!!! من جاش بودم میدیدم مشتری اینجوری پسندیده بیشتر میگفتم. خلاصه با یه شلوار 36 هزاری 135 حساب کرد یعنی همش 600تا تک تومنی بما تخفیف داد. مبارکت باشه عزیزم. خوشم اومد خوش سلیقه ای . انصافا میارزید..با این کلاه خوشگل هم ستش کردم:

  

یه چکمه قهوه ای طلبت گلم..

این هم بقیه خریدهای محیا گلی:

اینو از زیروتن ولنجک گرفتم و زیر سارفونیشو از سروش دم خونه!! ازینکه تیپ متفاوت بهت میده خوشم میاد ازش:

ساقشو هم از بازار دم خونه عمه اینا گرفتم!! حس میکنم تنظیم دوربینم بهم خورده اینجا. آخه یه جورایی کج و ماوج افتادی..

محیا و فاطمه:

 

و تریپهای دیگه:

 

مبارکت باشن گلم. اینا رو گذاشتم تا یادگاری برات بمونه بعدا نگی اینا چیه خریدی؟ چه مادر بی سلیقه ای. لباس تو خونه و مجلسی هم زیاد داری. اینا رو برای مصرف بیرونت گرفتم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ملینا
22 مهر 91 9:10
خوب راست می گه دیگه بچه با اون کمر باریکش چه جوری پاشه اب بیاره مادر.ملینا تو این جور مواقع می گه آخه مامان من کوچولوام شما برام بیارین.
مامان احسان
22 مهر 91 9:57
سلام مبارکش باشه چقدر پالتوش خوشگله راستی کلاهشو از کجا گرفتید من چند روزه دنبال همچین چیزی میگردم که روی گوشهاشو بگیره ولی پیدا نکردم ببوسید دختر نازمونو


والا کلاهش خوبیش اینه که بچگونه نیست عوضش گوششو هم میگیره. تازه شال گردن هم نمیخواستم چون خز روی یقشو میپوشونه. تو تهران خیلی گرون بود. اینو تو یکی از بازارهای بومهن نزدیک خونه عمه اش گرفتم 6500 فقط. مشکی و توسی هم داشت. سر دختر عمه اش تو عکس هست.
خاله هدی یاسمین زهرا و محمد کوچول
22 مهر 91 10:06
آخی نازی از چشماش معلومه که خیلی سرحال نیست ولی ببین با این وضعیت بازم فیگور خودشو حفظ میکنه. مبارکت باشه خوشگل خانم، انشااله زود زودم خوب شی


مرسی خاله. آره فیگور حرف اولو میزنه


مامان ملینا
22 مهر 91 11:47
وای چه مامان با سلیقه ای .همه چیز عالیه مخصوصا پالتوش خیلی زیباست دستت درد نکنه مامانی.کاش منم اونجا بودم و از این پالتو می خریدم .شلوارش هم خیلی خوشگله .عزیزم مبارکت باشه


مرسی عزیزم. ناقابله. به سلیقه شما که نمیرسه..
مامان کوروش
24 مهر 91 7:39
مبارکت باشه عزیزم انشا... به سلامتی بپوشی
مامان کوروش
24 مهر 91 7:40
محیا به سرما حساسیت داره ؟


تقریبا. تو فصل سرما لوژه و گلوش تحریک میشن. نه ازون آلرژی که نسبت به گرده و گل تو ذهنها هست. البته گرد و خاک ناشی از باد پاییزی بدتر از همه روش اثر داره
مادر آیاتای
25 مهر 91 23:59
عزیزم. منم نگرانم که به محض اینکه ورش باد فصلی کیش شروع بشه آبریزش آیاتای هم شروع میشه. مواظبش باش عزیزمو. وسایلشم مبارکه. من کلی وسایل برای آیاتای نیاز دارم.آدم میخره راحت میشه.


شما بیا اینجا بخر من هم سر فرصت میام کیش. خیالت راحت.. باور کن شرمنده اون چیزایی شدم که گفتی. با این همه مشغله چندین بار پرسیدم گفت سریش نمیاد. حالا بقیه چیزها اگه خواستی در خدمتم..