محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

11/ تیر/91

1391/4/12 10:17
نویسنده : مامان مریم
526 بازدید
اشتراک گذاری

صبح دختری گلم بخیر

صبح بیهوش خواب بودی. گفتم فرصت خوبیه تا تو بینی ات قطره بریزم. تا یه قطره چکید از خواب پریدی و گریه..

بعد از ذوق مهد کودک و هستی دیگه نخوابیدی.. تو راه میگفتی من که هستی نداشتم اینجا من که عمو شهرام نداشتم. هستی من دارم میام . گریه نکنی ها..

من قربونت برم که اینقدر هستی رو دوست داری. اما رسیدیم تو کلاس دیدیم خاله بهار میگه هستی امروز نمیاد و مامانش مرخصیه. فدات بشم الهی.

یهو پویا با دوتا کیک اومد و به خاله بهار گفت اینا رو آوردم تا با دوستام بخورم. منم گفتم پویا جون یکی رو بده محیا تا به خاله بهار بده. اونم نمیداد و گفت صبر کن همه دوستام بیان!! بعدش گفتم بده محیا نگه داره تا بقیه دوستاتون بیان. اونم قبول کرد و شما هم خوشحال شدی و گفتی مانی برو. و من با خیال راحت اومدم سرکارم. خوش بگذره گلم..

ساعت سه که اومدم دنبالت مامان محیا عظیمی پیشنهاد استخر رو داد. دیدم صندوق عقب ماشین تا حدودی وسایلشو دارم. دیگه رفتیم. وااای چقدر بهت خوش گذشت. همش تنهایی میرفتم. اما لذت دیدن شوق تو برام بیشتر از هر چیزی ارزش داره..

به به مسابقه:

محیا پس از شنا:

خسته کوفته رسیدیم خونه و بقیه مثل شبای تکراری دیگه..

دوش بعد از استخر:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مادرآیاتای
11 تیر 91 11:11
عزیزدلم.چقدرم زود کوتاه میاد.قربونش برم.
عزیزم این دوربین یه دوربین برا مصارف خانگیه.یعنی استفاده محدود . آخه تو پدر این دوربینو درمیاری صبح تا شب.باید یه دوربین حرفه ای میخریدی مخصوص عکاسا.ولی خدائیش شانس آوردی خریدیا.الان خیلی گرون شده.


راست میگی. اما باور کن دوربین مریم ایناسونی 1م و خرده ای بود اما بخودش هم گفتم عکسای من بهتره. تازه میخوام برم بانه برای اونجا هم برنامه دارم..
مامان صدف
11 تیر 91 13:42
حالا یه روز خواستیم بیایم وبلاگتو بخونیما. نمیدونم چرا این قدر ناز داره


آره باز نمیشه. لطف میکنه خواهر. یه روز هم واسمون خیلیه.. قالبش خراب شده..


نرگسی
11 تیر 91 14:43
الهی فدااااااااش ..
مامان کوروش ( زهره )
11 تیر 91 14:58
خصوصی داری
مامان ریحان عسلی
11 تیر 91 17:07
سلام عجب عالمی دارن این بچه ها خصوصی
fahime
12 تیر 91 10:20
الهی فداش شم با این ژستاش.محمد صدرا از حمام خیلی میترسه.راستی مریم جون منو لینک نکردی؟


چشم حتما
fahime
12 تیر 91 10:31
چه خبر از تهران.مشهد که خیلی گرمه ما تعطیل شدیم .. من تو مدرسه 3 تا همکار دارم که شمالین.یکیشون باهاش صمیمیم قائم شهر زندگی میکنه ...خوشم میاد از مرام شمالیا...دوست دارم کاری مشهد نداری؟


ممنونم عزیزم دلم به وقتش مزاحم میشیم. من سمینار باید اینور و اونور زیاد برم.. مشهد که نوبتش شد آدرس هتل و اینا ازت میپرسم..
fahime
12 تیر 91 10:48
آدرس میدم ..چرا هتل بری
مامان صدف
12 تیر 91 14:47
منطورت از تا حدودی وسایلشو دارم چیه. تا چه حدودی وسایلشو داری؟این حد و مرزو تعیین کن مردم دچار تردید نشن. بالا تنه، پایین تنه، نیم تنه، .... نگو که روم به دیوار با یه عینک یا سواخگیر بینی پریدی تو اب بابام جان