محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

3/ تیر/91

1391/4/4 9:27
نویسنده : مامان مریم
321 بازدید
اشتراک گذاری

صبح ازینکه قرار بود بیدار نشی و تو خونه بمونی خوشحال بودم. اما بابایی موقع رفتن طی یه عمل ناجوانمردانه بوست  کرد و بیدار شدی..

شیرتو دادم خوردی اما گریه کنان دنبالم راه افتادی. اون دوتا طفلی ها رو هم بیدار کردی. هرکاری میکردن راضی نمیشدی.. من هم گولت زدم و در رفتم.. و تو پارکینک پوست از سر بابا علی کندم.. اونم نادم، رفت سر کار..

ببین از بچه ام چطور پذیرایی میکنن..

محیا در حال کمک به مرجان و هردو کمک به من:

اینجا دخملی داره رب آلوچه میل میکنه..

الان هم زنگ زدم خونه صدای قهقه ات میومد. قرار بود خاله جون وحیده، دوشنبه که امتحانش تموم شد بیاد. اما چون الان باخبر شدم که دانشگاه بدلیل کنکور سراسری شنبه آینده هم تعطیله، شنبه با برو بچ شلیکی میریم شمال. مامان کوروش بفرما در خدمت باشیم..

دوربینو گذاشتم خونه تا عکس بگیرن..

وقتی رسیدم خونه خیلی دلم برات تنگ شده بود.. خونه و خودتون مرتب و منظم..امروز بچه ها کارنامشونو گرفتن و طبق معمول معدلشون بیست. من هم از طرف مامانشون بردمشون براشون تخت جدید سفارش دادیم. قبلش شاممو درست کرده بودم و برای نهار فرداتون قورمه سبزی و به بقیه کارام رسیده بودم.

شما تو راه تو ماشین خوابیدی و ما هم گذاشتیمت کنار مغازه تو ماشین. بیدار که شدی جیغ و فریاد و تو صندلیت ج ی ش کردی و خلاصه کلی بساط. علیرغم اینکه هر 5 دقیقه بهت سر میزدیم.. بعدش هم خریدهای دیگه رو کنسل کردیم و برگشتیم خونه. شام خوردیم و خوابیدیم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مائده
3 تیر 91 11:24
مریم فکر کنم دیگه داری رکورد میزنی


تو اتفاقات و تفاصفات؟؟؟


پاسخ: نه تو رفتن به شمال
بله مائده جون چه میشه کرد؟
مائده
3 تیر 91 12:03
نه تو رفتن به شمال
نرگسی
3 تیر 91 14:36
عکسسسسسسسسسسسسس ما عکس میخوایم یالا .. اصلا وب شما بدون عکس نمیشه ..


پس معلوم شد که کی فقط عکسا رو نگاه میکنه
مامان کوروش
3 تیر 91 22:49
عکسهای پستهای اخیر کوش


بزودی
مامان دانیال
4 تیر 91 9:30
پیشاپیش شمال خوش بگذره


مرسی عجب تعطیلات خوبیه..
مامان ملینا
4 تیر 91 9:49
تا تقی به توقی می خوره مریم جون می ره شمال.خوش بگذره عزیزم . خوب خحالا دعوا کنیم چرا محیا جونم رو تنها گذاشتی تو ماشین بمونه دعوات کنم که اونم تلافی رو تو جیش کردن بذاره .نکن خواهر نکن از این کارا


اینا رو نوشتم که بزرگ شد دعوام کنه


نرگسی
4 تیر 91 10:28
به به دستشون درد نکنه .. ای محیا بلا ..
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
4 تیر 91 16:31
مريم جون من نبودم و وقت هم ندارم همه رو بخونم اين بچه ها كه معدلشون بيست شده كي هستن؟ خواهرزاده هات اومدن تهران؟ فضولم ديگه


آره عزیزم. سمپادی هستن