محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

20/ خرداد/ 91

1391/3/21 14:50
نویسنده : مامان مریم
351 بازدید
اشتراک گذاری

عین اینایی که اولین باره سرکار میرن شب از استرس خوب نخوابیدم.. شاید بخاطر کولره. همش نگرانم پتو از روت بیفته. هی یکیمون کولر روشن میکنه و اون یکی خامکوش. تا شما اذیت نشی. واقعا تو گرما هم نمیشه خوابید.

صبح هم با استرس کله صبح بیدار شدم. به همه کارام رسیده بودم. فرصت خوبی بود تا چند خط کتاب بخونم...

 صبح تو مهد خیلی گریه کردی. یکهفته ای تو شمال سراغی از شیر خشک نگرفتی اما امروز صبح میخواستی..نمیدونم اگه شیر خشک بهت ندم چی بدم.

تو محل کارم که دو روز مرخصیمو کشیدن جلو چشمم. ظاهرا در اتاقم دو روزه که باز مونده و چون دستگاهها خیلی مهمن من باید جواب پس بدم. کار کار دانشجوهاست و من باید بهشون کلید میدادم اما سهل انگاریشون پای من نوشته میشه... هیچی همش بهونه ای بود واسه اینکه دیگه هوس مرخصی نکنم..

سر ظهر با مامان محمد مهدی اومدم مهد. اما شما خواب بودی..دوستت دارم گلم.. تمام دنیای منی.. مسکن منی..

این لباست رو هم خاله جون دوخته..وقتی رسیدیم خونه بهونه گیریهات شروع شد. هر کی زنگ میزد میخواستی صحبت کنی. دایی جون خیلی لز گریه هات ناراحت شد و بهش قول دادم ببرمت بیرون..کمی دور میدون نشستیم. آب نماهای موزیکال خراب بودن. برات بستنی و شیر خریدم و خوشحال برگشتیم خونه. بابایی هم خسته بود و تو خونه حسابی استراحت کرد..

با اون آقا عرفان هم دوست شدی. پسر مودبی بود که با مامان بزرگش اومده بود بگرده:

اینجا هم رفتی تو حوض خالی و یهو عمو باغبون دعوات کرد و شما هم در حال فرار:

جای آنا توچولو خالی بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان یکتا
20 خرداد 91 15:07
سلام عزیزم محیا جون الهی قربون اون اذیت کردنات و ناز کردنات هستم راستی ما بی معرفت نیستم هر روز به محیا جون سر می زنیم و دوستش دارم



ممنونم گلم. ما هم دوستتون داریم..
مناء
20 خرداد 91 17:08
......¶¶¶ ......¶*....¶¶ .....¶*........¶ .....¶*...*...¶¶............¶...¶¶ .....¶*..**..¶¶...........¶*.¶.¶¶¶ ......¶****¶¶.........¶***¶...¶¶¶ ........¶***¶..........¶***¶¶...¶¶¶ ..........¶*¶...(////...¶***¶......¶¶ ..........¶¶..((///////..¶*¶...........¶ ........¶*...................*¶ ......¶*...\\.............//...*¶ .....¶*.... @ ........ @ .... *¶ ......¶*.............Y..........*¶ .......¶*........I_I_I ........*¶ ..........¶*................*¶ ..............¶*,,,...,,,,*¶ .................\\\\\))//// ..........¶¶.¶*...........*¶ ¶¶*: ......¶......¶*...............*¶....¶ ..¶......¶*......................*¶.....¶ ¶.....¶*...........................*¶....¶ ¶.....¶*.............✿............*¶....¶ ¶¶¶¶*..............................*¶¶¶¶ .........¶*............¶..........*¶ .........¶*............¶..........*¶ ..........¶*...........¶.........*¶ ............¶*.........¶.......*¶ ..............¶*.......¶.....*¶ ......¶¶¶¶¶¶...¶..¶.:.¶...¶¶¶¶¶¶ ...¶¶¶¶¶¶¶_¶¶✿¶¶¶✿¶¶..¶¶ محیا گلم دوستت دارم
مناء
20 خرداد 91 17:08
راستی عکسا خیلی ناز بودن
مامان دانیال
21 خرداد 91 8:19
مهم اینه که بهت خوش گذشته. بیخیال هرچی حرف مفت. هرچند یکی باید به خودمن این حرف رو بزنه.
مامان کوروش
21 خرداد 91 11:41
می بینی خواهر
دو روز می ری مرخصی بیست روز باید جواب بدی و کار کنی


واقعا..
مامان کوروش
21 خرداد 91 11:44
از دیروز که نزول اجلال کردم همین طوری بلا نسبت عین چــــــــــــــی دارم کار می کنم حالا خوبه ماموریت بوده ! ولشون کن بذار اینقد بگن تا ...
نرگسی
21 خرداد 91 11:55
نگین مامان رادین
22 خرداد 91 2:20
قربونت بشم عروسک خوشتیپو خوشگل فدای بستنی خوردنت بشم با اون عینک افتابیت دلم رو بردی


مرسی خاله