20/ اردیبهشت/ 91
صبح بابایی زودتر رفت و ما خودمون تو پارکینگ و اومدیم دانشگاه..اول از همه صدفی رو دیدیم و انرژی گرفتیم مامانش گفت بدلایل فنی عکسشو تو ادامه مطلب بذارم..
یهو دیدیم تو مهد پارسا فندوقی (نمیدونم شماره چند)داره دوان دوان میره سمت کلاس خواهرش. باسرعت نور . اونقدر کوچولوه که همه با تعجب نگاش کردن. البته کلا دوربینم خیلی اغراق داره. دوستام که محیا رو میبینن میگن که چقدر تو وبلاگ بزرگتر نشون میده.. ( این روزها چقدر پشت سر دوربینم حرف میزنم):
و این هم محیا که میخنده میگه مانی نی نی داره راه میره.
امروز خاله بهاره نمیاد و خاله مریم هم کمی تا حدودی بد اخلاق تشریف داره. گریه کنان با من تا دم مهد اومدی و باز هم خاله سهیلا مهربون رامت کرد. خودش میگه منو محیا خیلی با هم دوستیم..
امروز بمناسبت روز زن میبردنمون غبار روبی مزار شهید شهریاری.. ما که نشد بریم..
تو مهد تا منو دیدی گفتی مانی بردیا منو زده..من هم چون از بردیا بعید بود باور نکردم. طفلک بردیا از عشق یه طرفه به هستی همش سرش تو لاک خودشه.. نگو گل پسر ازونطرف داره برای مامانش تعریف میکنه که مامان من محیا رو هل دادم... بردیا جون، خوبه من و مامانت قلدر کلاستونو با هزار زحمت انداختیم بیرون. حالا تو کوتاه بیا داداشی...آخه بردیا این اواخر حسابی مرد شده.
بعد رفتن به خونه تصمیم گرفتم بریم بیرون. آخه فردا مجبور نیستیم بریم سرکار و شما هم خیلی وقت بود دلت آب بازی میخواست:
کلی هم از آب بازیت فیلم گرفتم:
تو راه برگشت هم دلم نیومد بی خیال لباسای خوشگل سروش بشم و یه چند دستی برات گرفتم..آخه شروع فصله دیگه!!! این بنفشه رو هم خاله جون برات دوخته.. بعد هم اومدیم خونه
و شما پای cd تراشه حسابی میخکوب شدی:
و من هم خسته کوفته ساعت 9 بدون شام و نماز و .. خوابیدم تا صبح ساعت 9.. دلت بسوزه خاله هدی، 12 ساعت خوابیدم..
کیفیت از دوربین نیست از گل روی صدفیه (بقول مامانش)
بله آب غیر آشامیدنی و صدفی غیر خوردنی. فقط گاز گرفتنی!!!
بردیا خان:
هستی خانم
و پرنیا گلی:
و این هم پارسا فندوقی شماره یک با اون آل استار خارجیش: