محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

30/ فروردین/ 91

1391/2/3 13:17
نویسنده : مامان مریم
674 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه بنالم که هنوز حقوق اینماه رو نریختن.عصبانی اونهم چی 24 اُم ، ماه پیش حقوق دادن.. فکر کن. خوبه کارت بابا علی دستمه. وگرنه تا حالا سکته کرده بودم..

صبح که کامل بیدار شدی و با ما تو آشپزخونه اومدی و بیسکویتها رو برداشتی و به باباعلی گفتی مال خودمه و ندادیش بخوره..

بیسکوییت رو آوردی تو کلاس و میدونستم ماجرا دارین. از طرف دیگه درسا هم یه بسته شکلات و پاستیل آورد. دیدم خاله بهار مشغول سپهره و دست تنها نمیرسه. موندم اونجا و همه رو جمع کردم دور خودم. دیدم تو بیسکوییته رو گرفتی بغلت و گفتی بهت نمیدم. درسا هم گفت منم بهت نمیدم و بقیه مظلومانه نگاتون میکردن.

بیسکویت رو ازت گرفتم و بازش کردم و گفتم بچه ها ببینین محیا میخواد بهتون بده. تو هم شیر شدی و به همه یکی یدونه دادی.

پرنیا هم اون وسط میخندید میگفت محیا صبر کن آبنبات تو دهنمه. گفتم تا پشیمون نشده خودت بردار نگه دار تا آبنباتت تموم بشه..

یهو ریحانه دوید اومد تو کلاس و گفت محیا من هم میخوام. خنده دار بود صحنه ها بخدا.. یهو درسا هم جو زده میشه و پاستیل رو میده بمن و میگه خاله باز کن من هم به همه بدم..

ببخشید عکسها با موبایله کیفیتش کمه:

گفتم خاله بهار بیا کمکم من سرکارم دیر شد. اونهم درحال تقسیم بود که من زدم بیرون.. خلاصه اگه شیمیست نمیشدم عکاس میشدم و الان فهمیدم اگه عکاس نمیشدم مربی مهد میشدم :)

از خودم خوشم میاد چون مثل اکثر مادرها فقط به فکر بچه خودم نیستم. بخدا اگه بچه بمن بسپرن کمتر از همه مراقب محیام.. ( باز از خودم تعریف در وکردم)

شاد و خوش باشین نی نی ها ی خوشگل..

بالاخره طلسم رو شکستم و ظهری رفتم ورزش. البته کمی پیاده روی و بعد تماشای والیبال بچه ها آخه لباس و کتونی نیاورده بودم.

و دلم سوخت ازینکه چرا تو دستم پلاتینه و نمیتونم والیبال کنم.. حیف!!!

موقع اومدن به دنبالت، همکارا پیشنهاد دادن بریم  جمهوری. من هم  از خدا خواسته..

محیا دم مهد:

و آقا پارسای قشنگه:

خوب بود خیلی شلوغ نبود خیابونها و شماهم خیلی اذیت نکردی. یکی از خاله ها عمه سه قلوهاست و اومده بود برای تولدشون کادو بخره و چون بچه داری بلد بود تو نگه داشتنت خیلی کمکم کرد.

رو پام دراز کشیده بودی که یهو دیدم کاملا سوره کوثر رد درست خوندی. من و بابایی تا چند دقیقه غش کردیم و شما خیلی خوشت اومد. گفتی دوباره میخونم باز هم غش کنین. دست مربی های مهد درد نکنه...

سریع السعیر شام آماده کردم و شما هم زودی خوابیدی.. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

مامان هستی
30 فروردین 91 10:55
باز که اول صبحی دل ما رو کباب کردی


چرا؟


به همشون دادم خوب!! تازه نظم و تو صف ایستادن رو هم یادشون دادم..
راستی شاید هستی رو تو عکس دیدی مظلوم ایستاده؟؟؟ اینها همه اونجا خوشن ناراحت نباش

مامان کوروش
30 فروردین 91 11:07
ای نی نی های خسیس


خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
30 فروردین 91 11:08
منم اگه همه كاره و هيچ كاره نمي شدم، فكر كنم مربي خوبي براي مهد ميشدم.ولي قيافه ام نميخوره مهربون باشم و بچه ها ازم مي ترسيدن


(((
مامان هستی
30 فروردین 91 12:13
نه بابا شوخی کردم
مامان زهرا نازنازی
30 فروردین 91 13:37
خاله ماني
30 فروردین 91 13:49
با سلام محمد ماني در مسابقه نی نی متفکر شرکت کرده و منتطر آراء دوستان خوبشه لطفا تشریف بیارین
دخترم عشق من
30 فروردین 91 13:57
مامان نيروانا
30 فروردین 91 14:41
چقدر ما به هم شبيهيم. عكس و مربي مهد رو ميگم و البته اينكه هنوز حقوق فروردين ندادن و به فكر بچه هاي ديگه هم هستيم. واقعاً چه تفاهمي


چه خوب
نگین مامان رادین
31 فروردین 91 0:09
افرین بر مامانی خوب که به نی نی ها یاد داده که باید باهم دوست باشن و خسیسی رو بزارن کنار،راستی اگه فوضولی نیست چرا تو دستتون پلاتین دارین


خواهش میکنم. من پارسال تصادف بدی کردم..در راه کمک به کسی . نمیتونم کار زیادی باهاش انجام بدم. اونم دست راست. با بچه چند ماهیه..تو یکی از پستهای اوولیه ام هست..
نرگسی
31 فروردین 91 2:07
قربونش برم عزیز دلمممم .. مرسی مریم جون ..
مامان ریحان عسلی
31 فروردین 91 2:38
سلام رای گیری شروع شده هم اکنون به یاری سبزتان نیازمندیم http://noruz1391.niniweblog.com/post691.php
نگین مامان رادین
31 فروردین 91 17:39
خاله های گلم و دوستهای عزیزم رای گیری شروع شده نمی خواهید برید و به من رای بدید. رای گیری تو همون وبی یه ادرس پایین همین پست،رای تون رو تو پست رای گیری مسابقه نی نی متفکر بزارید و فقط کافی اسم من رو بنویسید بازم ممنون از همتون. البته چون دوتا نی نی به اسم رادین شرکت کردند حتما بنویسید که رادین مامان نگین .عکس هارو هم تو صفحه ی 5 همون وب می تونید ببینید این هم ادرس سایت خاله پریسا http://noruz1391.niniweblog.com/cat6.php
نسترن
1 اردیبهشت 91 11:23
انشالله دستت هر چه زودتر خوب بشه الهی دخترم چه مهربونه چه زود راضی به تقسیم شده کلا بچه ها چه دنیای بی ریایی دارند خوش به حالشون


آره عزیزم
مامان صدف
2 اردیبهشت 91 9:20
عمه سه قلوها
4 اردیبهشت 91 8:29
روز خیلی خوبی بود . خوش گذشت.محیاجون که اولش به ما عین ادم فضاییا نگاه میکرد. ولی بالاخره با هم دوست شدیم


آره عمه جون خیلی خوب بود...