محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

13/بهمن/90

1390/11/16 8:36
نویسنده : مامان مریم
616 بازدید
اشتراک گذاری

صبح ما تا ساعت  8 خوابیدیم و بابایی هم با ما خوابیدیم!! و دیر به سرکار رفت ما کم تو خونه به کارها رسیدیم و از دیشب پوشکت نکردم. هرچند گند کاری کردی اما خسته نشدم..اما خودت یه دفعه گیر دادی که ببندمت وول کن نبودی . من هم بستم و دوباره کی بخوام شروع کنم خدا میدونه...

و خاله ندا و شهریار اومدن اینجا..طبق معمول و شیطنت های شماو هار خوردیم و هر دو از خستگی بیهوش بودید اما نخوابیدید..ما هم هرکاری کردیم که شما بخوابید و ما با آرامش نهار بخوریم نشد.ساعت 3 نهار خوردیم و بعدش لباس پوشیدیم و بردیم شهریار و رسوندیم و تا برسیم خونه محمد حسین اینا،بابای هم رسیده بود اونجا..شما پیش باباییها موندین تا تو خونه فوتبال نگاه کنن و من و خاله زهرا رفتیم خرید مانتو شلوار لی..اما هیچی انتخاب نکردیم..

اما بجاش رفتیم  صنایع چوبی برادران محبی و یه دست نهارخوری 8 نفره خریدم و ایشاله تا هفته بعد اماده میشه..بعد شما گریه کردی و زنگ زدن و گفتن بیاید خونه...میدونی چرا چون باباییهای استقلالی دقایق آخر تو ذوقشون خورد و باختن و حال و حوصله نگهداری بچه ها رو نداشتن..

محمدحسین با کلاه شهریار

شام خوردیم وکمی اختلات کردیم و شما هم کمی بازی و کمی دعوا کردین..و من خوحالم که یکی قلدرتر از خودت گیرت اومد تا بدونی هر زدنی یه خوردنی داره...و شما به محمدحسین میگفتی یا حسین تقصیر شما نیست تو محرم زیاد تمرین کردی..

شما همش وسایل شهریار و میگیری و مال خودت رو بهش نمیدی آخه شهریار هم هیچی نمیگه و خوب شد فهمیدی دست رو دست زیاده و محمدحسین حتی کلاهتو پوشید و موفق نشدی ازش بگیری..این هم عکساش..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)