محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

28/ دی/90

1390/11/1 9:17
نویسنده : مامان مریم
369 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل ناناسم!!!

صبح تو مهد با دیدنم بیدار شدی و گریه کردی و محکم بهم چسبیدی تا نرم. من هم بردمت تو راهرو کمی دورت بدم تا بهتر بشی...یهو چشمت به کلاس خاله رویا افتاد و با خوشحالی ازم خواستی که ببرمت اونجا.. من هم بردمت و خاله رویا با آغوش باز پذیرفتت... من هم رفتم سرکارم تا خاله رویا با شگرد خوبش شما رو تحویل خاله بهاره بده..

کاش همه مربیهای مهد تجربه اونو داشتن...نمیدونم چطور هم کارشو خوب انجام میده و هم تو دل شما اینقدر جا وا کرده...

فکر کنم گشنه ات بوده خدا کنه زودی بهتون صبحونه بدن...

عصری شاید با خاله سمی و خانم دکتر عسگری ( استاد دوره لیسانسم که همیشه به ما لطف داره) بریم بیرون یه دوری بزنیم و خوش بگذرونیم.. منتظر خبرشونم..

 

برارمون با خاله سمی کنسل شد واگه بشه فردا میریم.. دم در مهد پویا رو دیدی و خوشحال شدی.. پویا قراره فردا بمدت یکهفته بره بابل خونه مادرجونش.

اومدیم خونه و دختر خانم نادی رو دیدیم و با یه تعارف رفتی تو خونشون من هم که خیلی کار داشتم با هزار داستان برت گردونمدمت خونه و اون هم بهت یه شکلات داد...

 

تو خونه اومدم ظرفهایی که از انبار خونه شمال آورده بودم رو جابجا میکردم...دیگه کابینت جا نداشت و همه ریخت رو زمین و چندتا شکست و دستم خون اومد...اومدی و بوس کردی...فدای مهربونیهات بشم عزیزم..قبلا گفته بودم از ذوق خونه شمال سریع مبله اش کردم و همه چی براش خریدم و بعد سه ماه پشیمون شدم و الان کلی ظرف و فرش و ...رو دستم موند..از هر چیزی دوسه تا دارم...بنظرم بهتره یه سمساری بزنم...

 

عصری کمی تو 7 حوض دور زدیم و بابایی رو دیدیم و ذرت مکزیکی خوردیم و برات huggis خریدیم و اومدیم خونه...ایندفعه تو راه خونه دخودت رو مهمون آنا جون کردی و سریع هم لباساتو درآوردی و  نمیومدی خونه..کمی نشستیم و برگشتیم خونه...سریع با زودپز یه شام توپ درست کردم..ای ول زود پز خیلی دارم باهاش حال میکنم... شما هم با کله افتادی تو غذا و بردمت شستمت و یه دختر دسته گل شدی..ازونجایی که از عصر کنترل تلویزیون مفقود شده بود من و بابایی کل خونه رو زیر و رو کردیم و پیدا نشد و نمیشد از رو تلویزیون بزنیم رو AV و شما از بیکارتونی بیچارمون کردی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان پارسا
28 دی 90 11:06
خوش بگذره با دخمل نازت
الهه
5 بهمن 90 16:05
دختر گلت خیلی نازه خانمی!
با این لباس مثل پرنسس ها شده


مرسی عزیزم