6/آذر/90
صبح همه جا برفی و هوا خیلی سرد بود...خیلی زود راه افتادیم و ده دقیقه به 7 دم مهد بودیم که هنوز باز نشده بود...کمی تو ماشین نشستم تا اومدند...شما هم که کاملا خواب بودی...
برگشتنی هم از دیدن برفها ذوق کردی...
این هم کاردستی امروزت:
تو خونه من به کارهای عقب افتادم رسیدم و شما پای تلویزیون بودی...مجبورم برات فیلم بذارم..اما میترسم برات خیلی ضرر داشته باشه...هرچند چیزهای خوبی ازشون یاد گرفتی...
برات از کیش قمقمه خریدم و دارم کم کم عادتت میدم که توش شیر بخوری...آخه از شیشه پستونک بدم اومده دیگه..
شب هم از خستگی ده خوابیدیم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی