گنده تر از دهان
این روزها حرفایی که میزنی واقعا من و بابایی رو متعجب میکنه.
- بابایی عمه اش مریضه و شما از رو تلفنها در جریان این موضوع قرار گرفتی. برگشتی بهش میگی: بابایی خوشبحال خودم که عمه ام شهید نشده و عمه تو داره شهید میشه..
- روی ظرف شیرت قیمتش نوشته بود12000 تومن. اومدی کنارم و گفتی مانی ببین اینجا نوشته 12، به سه تا صفرش هم کاری نداشتی. من خیلی تعجب کردم. گفتم والا دوره ما تو مدرسه نمره میگرفتیم نمیدونستیم چنده
- دایی جون زنگ زد و باهاش صحبت نکردی. بهت گفتم دایی جون ازت ناراحت میشه و مرغداری نمیبرتت. گفتی: درکه (به زبون شمالی بمعنای بدرک)، اون یکی دایی جون بابای امین جون منو میبره.. قربون تشخیصت که این دوتا رو از هم تشخیص دادی.
- گذاشتمت پیش بابایی و رفتم خرید. بابایی زنگ و تلفن که بیا محیا خودشو کشت. اومدم خونه دیدم حتی استقبالم نیومدی و تازه بهم میگی : ببین مامانی. من اینجوری (دست به سینه) نشستم و سی دی دیدم. تازه اصلا به بابایی نگفتم پس چرا مامانی ام نمیاد. دختر گلی بودم. و این درواقع بابایی بود که در نبودم بی قراری میکرد. با چشم غره ای به او جواب دروغشو دادم.
- شعر یاد و امام و شهدا رو به پاس زحماتو تلاش بابایی کامل خوندی و بابایی صداتو ضبط کرد. اینهم از بابایی که بالاخره مداحت کرد.
- به پدرجون و مادرجون هردو میگی پدرجون، دیروز بمن میگی مانی اون پدرجون کمه پسره خیلی پول داره. منو برد بیرون دیدم.بهش بگو عید بمن زیاد پول بده تا خستگی از تنم بره
- شلوار کتون خوش برورویی برای خودم خریدم. پوشیدم و خوشت اومد گفتی مانی احسان شدی؟؟ ( همون جوجه خواننده معرف حضور) راست میگفتی. احسان همش این تیپی شق و رق میپوشه. قربونت برم که سبک لباس پوشیدن همه هم دقت میکنی.
- صبح جمعه یهو گفتی مانی دلم برای خاله جون زهره خیلی تنگ شده (اصلا ندیدیش. دوماه باردارت بودم که فوت کرد. اما انگار همه چی رو حس میکردی. من هم راجع بهش باهات حرف نمیزنم) الان خاله جون زهره به باباش (آقا فرهاد) میگه عزیزم، بیا بریم خونه محیا دیگه!!!. اون کلمه عزیزمت تو حلقم. آخه از کجا میدونی که زن و شوهرها بهم عزیزم میگن. ما که ازین عادتها نداریم!!!
میگم نرو روصندلی میفتی مثل مادرجون میشی. میگی: بمن شه اصلا. مگه من پیرم؟ آخه پیرها میفتن!!
بابایی یه همکار خانم بداخلاق داره که به حرف بابایی گوش نمیده و همیشه دعوا دارن. هر وقت بداخلاقی میکنی بابایی بهت میگه خانم علی پور !! دوستم که برات کادو خرید گفتی مانی دیدی خاله برای من و شما کادو خریده (همون عطر و برای شما هم یه باربی با چند دست لباس). بابایی که نداره. دوستش براش بخره. بابایی پرسید دوستم کیه؟؟. گفتی خانم دعوا پورواقعا بچه هم شناختش.
- تو رانندگی یه ماشین پرید جلوم داد زدی برو کنار مرد حسابی!!! بدون شرح!!! ( با این توضیح کوتاه: ما اصلا چنین واژه ای رو تو عمرمون بکار نبردیم)
قربونت برم شیرین زبونم. آخه چقدر قدرت تشخیص شما نی نی ها زیاده و من تو فکرم که چرا ما خیلی خیلی زیاد مراقب رفتارهامون نیستیم..