یه روز خوب واسه بچه ها
یکشنبه اول صبح که عمو شهرام با حضورش رو صندلی پذیرش مهد دل همه نی نی ها رو شاد کرد. آخر ساعت هم این چرخ و فلک (؟) که مثل کشتی تایتانیک به گل نشسته بود، به طرز غیر قابل باوری از زیر سنگ ریزه و شن بیرون آورده شد و بچه ها دسته جمعی روش نشستن و کلی ذوق کردن. هرچند معلوم بود هنوز از لحاظ فنی کاملا درست نیست. واسه همین مامانهای عزیز عین شیر بالا سر بچه هاشون ایستادن و کنار نمیرفتن تا من یه عکس اختصاصی از بچه ها بگیرم..
محیا و امیر علی خان:
محیا و هستی شادان:
پرنیا و هستی و محیا و بردیا:
اینجا هم یه معجونی که همش برات درست میکنم رو (خودت بهش میگی حلوا چون هم رنگ اونه) آورده بودم مهد که با محمد مهدی با هم بخوردین. شما با قاشق و اون هم با ته قاشق:
چه پسملی
بقیه عکسا تو ادامه مطلبه
و این هم چند تا عکس دیگه:
مهدیس و صدف. مطمئنا صدفی بیشتر از بقیه ذوق زده بود.
اینجا هم که از خستگی تو ماشین بیهوش شدی. البته اثرات داروته ...
همیشه خوش باشید