محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

محیا خانمی تو این هفته

1391/7/15 8:57
نویسنده : مامان مریم
924 بازدید
اشتراک گذاری

محیا خانمی علیرغم اینکه لباس هندونش براش کوچیک شده باز هم دلش خواست بپوشتش. بعد تو راه پله میگه واسم عوضش کن. چرا برام بزرگ نیست؟؟!!

اینجا هم تو مهد داره دست و روی ماهشو میشوره:

گلی خانمی تو مهد:

و یه روز دیگه:

 اینجا هم محیا با آنا خانمی رفتن 7 حوض بگردن اما من و مامان متینو گردوندن و با سرگیجه برگشتیم خونه:

این آنا خانمی هم هر جا موتور میدید حرفه ای سوارش میشد. این هم تو پارکینگ خونه:

اینجا هم محیا رو ترکش سوار کرده و هر دو مسرور:

تو رو خدا طرز نشستن آنا رو!! حرفه ای نیست؟؟؟؟

 شب هم براش لازانیا درست کردم که خیلی دوست داره ( به پیشنهاد فریماه جون مامان کوروش خان):

نوش جونت:

 بقیه هم تو ادامه مطلب:

این هم دوستای محیا ریحانه و آرشیدایی که دلم میخواد مامانش نباشه و گازش بگیرم:

محیا و دوستاش درسا و علی. این علی آقا جدیده. راستی چقدر از اول مهر بچه های جدید تو سنین مختلف وارد مهد شدن!!!

این هم هنرهای محیا خانمی:

مانی آخر هفته داره خونه تمیز میکنه و محیا خانمی داره کمکش میکنه:

محیا و آنا خانمی:

با آنا گلی و مامانش که رفتیم بیرون ، این لباس رو برات خریدم. باز هم نمایندگی سروش که از همه جا لباساش قشنگترو قیمتش مناسبتره. قابل توجه دوستان با شلوارش 30 تومن خریدمش:

 

اما تو عکس پست بعدی ببینید تو تنش چقدر قشنگتره!!

اینجا هم محیا بالاخره هوس تاب کرده و هستی مهربون اجازه داد کنارش بشینه اما طفلک له شد:

بالاخره محیا دونفره نشستنو یاد گرفت هستی خانم هم که حرفه ای:

 

صدف گلی رو هم که دارین. هر وقت میبینیش داره تاب میخوره. تازه اون وسطا میگه شیر.. تا تقویت بشه و ادامه بده...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نایسل
14 مهر 91 1:18
عزیز دل خاله


ممنونم خاله مهربونم
زهره ( مامان کوروش )
14 مهر 91 5:30
وای ممنونم مریمی! زحمت کشیدی واقعا! حتما سر میزنم قربونت برم.



خواهش میکنم عزیزم..
مادر آیاتای
14 مهر 91 21:56
مبارکت باشه محیا جونم.عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده.


ما هم همینطور خاله خیلی زیاد. یادته یه اس ام اس بهت دادم گفتم دوست دارم الان منارم باشی تا یه دل سیر... هنوز همون احساس هست فرزانه زود بیا..
مامان صدف
15 مهر 91 8:12
قربون دخترم برم داره تاب میخوره.


برو. برو..
آخه دخترت کی تاب نمیخوره
عادل
15 مهر 91 19:25
به به میبینم روز به روز شادتر از دیروز هستی امیدوارم همه بچه های دنیا مثل تو شاد باشند و لبخند روی لبانشون باشه چون کسانی هستند از نعمت پدر ومادرمحروم هستند امیدوارم همه بچه ها سایه پدر و مادراشون بالا سرشون باشه تا دست مهربونی روی سرشون بکشن به امید فردای بهتر زیستن....عادل از کاشان


ممنونم مرسی واقعا راست میگید باباعلی که برگشته محیا دوباره متولد شده. خدا سایه هیچ پدر و مادری رو از سر بچه ها کم نکنه. خیلی سخته نمیدونم خدا گاهی چطور دلش میاد و حکمتش چیه...


مامان صدف
17 مهر 91 13:54
نوش جونت محیا گلی هندونه ای.


مرسی خاله