عکسهای پایان هفته
اولین کاری که کردیم رفتیم دنبال باباعلی و برش گردوندیم خونه. تا هم بما خوش بگذره و هم عمه استراحتی کنه
پس از آرامش:
قربونتون برم که مسکن همید و ایشاله خدا هردوتونو واسم سالم نگه داره و حتی پشه نیشتون نزنه..
بعد هم عمو محمد یار جون جونی بابایی اومد و ازش خواستم بریم بیرون تا بابایی یه دوری بزنه. چقدر بهتون خوش گذشت.. مامان مهراب هم براتون اسپایدر من خرید و کلی تو حوضای 7 حوض شستشوش دادین:
صندوق جشن عاطفه هاتون که از مسجدالنبی گرفتین تو حلقم...
این پسرها هم که ژست گرفتن بلد نیستن!!!
و جمعه پدر جون و مادرجون اومدن تا در نبود دخترشون که فردا باید بره سرکار، وظیفه مراقبت از باباعلی رو انجام بدن تا مجبور نباشن خانه بدوش بشن دوباره.. دستشون درد نکنه. میدونم چه دل نگرانیهایی واسه خونه و بچه ها دارن..اما بقول مادرجون فقط به عشق محیا.
باز هم با دیدنشون لوس خانمی شدی و چند دقیقه درمیون به نیتی پدرجون بیچاره رو میکشونی تو خیابون.. تا اینکه شهریار اومد و گل از گلت شکفت:
قربون دندونای ناقصتون برم..
ایشاله همیشه خوش باشی گلم. الان هم تو خونه کنار باباعلی خوابیدی و من سرکارم. و مادر جون و پدرجون منتظرن تا بیدار بشی و اوامرتو اجرا کنن.. خدایا بهشون سلامتی بده و به ما توان تا زحمت تمام عزیزانمونو جبران کنیم..