محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

16/ خرداد/91

1391/3/20 9:07
نویسنده : مامان مریم
827 بازدید
اشتراک گذاری

صبح بابایی اومد خونه مادرجون و ما هم ماشینو برداشتیم و رفتیم بانک . شما و مهرناز و خاله جون وحیده هم اومدین. یه سری هم به خیاطی زدم تا آخرین کارهامو تحویل بگیرم و تسویه حساب کنم. بابایی بعدش یه زنگی به شرکت زد و گفت هنوز کارشون درست و حسابی راه نیفته و میتونه تا آخر هفته نیاد.

من هم از خدا خواسته زنگ زدم دانشگاه و مرخصی تا آخرهفته رو رِدیف کردم. دوباره همه از ته دل ذوقیدن..مخصوصا خاله جون ناز (بقول خودت) که شدیدا بهش وابسته شدی و منو بخاطرش میفروشی. ازین ذوقید که میتونست چند روز دیگه تو آغوشش بخوابی..

بعد کمی استراحت بابایی رفت چوبست و ما هم که با دختر خاله هامو زنداداشای باحالش برای پارک هندونه هماهنگ کرده بودیم، خوردنی برداشتیم و تو مسیر نون داغ و کمی هم تخمه خریدیم ووقتی رسیدیم اونا هم رسیده بودن. با علیرضا و مهرناز حسابی بازی کردی و برای دخترخاله های من هی زبون میریختی.

 

شب هم از خستگی سوار بر کول علیرضا اومدیم خونه.

با بابای مهرناز خیلی حال میکنی. و بجای عمو بهش میگی بابای میناس.. اون هم درجهت شاد کردنت همه کار میکنه..

 

محیا و عشقش:

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان امیرناز
20 خرداد 91 10:41
ما نفهمیدیم این پارک کجاس خواهر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ایندفعه اومدم قرار میذاریم میبرمت. شاید بانی خیر بشه همدیگه رو ببینیم
مامان کوروش
20 خرداد 91 13:31
خوب پیچوندی دانشگاه رو عزیز م
مادر آیاتای
20 خرداد 91 19:05
خوش بحالت مریم. امیدوارم سالهای متمادی سایه پدرومادر مهربونت بالاسرخانواده باشه و لذت دورهم بودن رو بچشید.امید به خدا.


من فدات بشم. بارها گفتم من هم مامانت میشم و هم بابات. خدا رحمتشون کنه فرزانه جون
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
21 خرداد 91 14:33
كجايي مريمييييييييييييي.... امروز محيا ناناسي دوسال و نيمه شد...... هورررااااااااااااااااااا


مرسی گلم.. قربون آمار دقیقت برم..