محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

10/ خرداد/91

1391/3/17 15:06
نویسنده : مامان مریم
352 بازدید
اشتراک گذاری

من اومدم با کلی عکس خوشگل.. مرسی نسترن و هدی جون  منتظر برگشتم بودین..بوسسس

صبح بابابایی وسایل تو ماشینو چیدیم. و راهی سرکار شدیم. باک مبارک رو از بنزین پر کردیم و شما هم خواب بودی. کلی با ولع به خاله بهار میگفتی که میخوای خونه خاله جون وحیده بری..

ایشاله همه بسلامت برن و برگردن.. من هم کمی دپرسم. دوست داشتم کار خونه تموم بشه و بعد بریم. ایشاله خدا بزرگه..

امروز تفلد آیاتای گلیه. خاله قربون اون موهای طلاییت بره . تولدت مبارک عشق من و محیا..بووووس

 

تو مهد بمناسبت روز تولد امام علی بهتون انگشتری عیدی دادن و به بابایی طبق معمول تسبیح!!!

عصری با هم اومدیم سمت بابایی. محمدمهدی و مامانش هم تا یه مسیر با ما اومدن. 4 جاجرود پیش بابایی بودیم و از ترس ترافیک از فیروزکوه راه افتادیم. تنوع خوبی بود.

 

تو راه هم همش خاله جون وحیده رو صدا میکردی. دم اذان رسیدیم. طبق معمول خوردن چیزهایی که توهوسش بودیم و بابایی رفت و ما هم با یه تلفن مهرناز،دوییدیم سمت پارک خونشون. ازدیدنش جیغی از ر شوق کشیدی. کمی بازی کردین و برگشتیم خونه.. طبق معمول دوربینم جا موند..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

محیا یعنی تمام زندگی
10 خرداد 91 8:41
عکسا کو


چند دقیقه تامل لطفا
مامان ریحان عسلی
10 خرداد 91 8:51
سلام باشه منتظریم !!!
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
10 خرداد 91 9:10
صبح عالي بخير دوستان
مامان کوروش
10 خرداد 91 10:26
عکسها کوش پس؟
تامل نمی کنم !


لبتابم روشن نمیشه. تبدیل سه شاخه به دوشاخشو نیاوردم...تامل پلیز
مائده
10 خرداد 91 11:27
منم منتظرت بدم
امروز غیبت نکنیا بیا


حسش نیست مائده. میخوام زود برم شمال.. تا جاجرود باید خودم رانندگی کنم. این خانم مقدم روغنمو در بیاره دیگه تا اونجا از استخون درد نمیتونم رانندگی کنم..
مامان کوروش
10 خرداد 91 14:26
انشا... میری و به سلامت برمی گردی و با انژی توپپپپپپپپپ می ری دنبال خونه


مرسی تشریف بیارید جیجر
خاله هدي ياسمين زهرا و محمد كوچول
10 خرداد 91 15:08
ماشااله خوشگله تولدت مبارك پس تو فقط 14 روز از ياسمين ناناسي ما كوچيكتري. ميگم چقدر خوردني هستي پس بگو
مادر آیاتای
11 خرداد 91 11:27
سلام مریم جونم. دستت درد نکنه عزیزم برای این پست قشنگت. خواهر حالا نمیشد یه عکس بدون زبون میذاشتی؟ راستی عکسهای ستاد نانوتون هم خیلی خیلی قشنگ بود. جای خوبیه آدم بره ببینه. اون تعصب خانه پدریت منو کشت.