محیا جانمحیا جان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
دوقلوهامهنیا ومهستا دوقلوهامهنیا ومهستا ، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

برای نازنین دُخترانم

15/آبان/90

1390/8/18 20:53
نویسنده : مامان مریم
953 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح باید میرفتم آزمایشگاه چون چند روز دیگه نوبت دکتر دارم اما اگه در خونه میرفتم دیر میشد و به ترافیک میفتادم...حوصله هم ندارم واسه درخواست یکساعت مرخصی به ده نفر جواب بدم...موکولش میکنم به هفته های بعد....

صبح که کاملا خواب بودی اما در ماشین موقع پیاده شدن در ماشین خورد به لبت و بیدار شدی و کلی گریه کردی...

اما با دیدن دوستات شارژ شدی و منم کلی ازتون عکس انداختم...صدفی هم بعد مدتها اومد...دلمون واست تنگ شده یود خانمی:

محیا و دوستان

صدفی 

ما هر کاری کردیم این ریحانه خانم بشینه نشد:

صدفی اونجا چی میخوای؟؟؟

این هم از ریحانه وروجک:

اینجا چه خبره؟؟؟

صدفی

زودتر از روزهاي ديگه اومدم دنبالت تا بريم مسجد دانشگاه براي دعاي عرفه...

تو محوطه مسجد

چه صفايي داشت اما هر طوري كه بود شما فقط يكساعت و نيم دوام آوردي و هي ميگفتي بريم...آخه وقتي ميديدي بقيه گريه ميكنن ميگفتي ماني چي شده؟؟؟ ومن هم نميدونستم با اين سن كمت چي جوابتو بدم...و ميديدي منم دارم گريه ميكنم مفاتيح رو ميزدي و ميگفتي ماني منه اِ اِ و با هاش دعوا ميكردي...ديدم داره اعصابت خرد ميشه پا شديم....

 

يك گشتي تو دانشگاه زديم و از نانوايي اش نون خريديم و اومديم خونه...خونه تاريك شده بود و دلگير!!مخصوصا اينكه كل طبقات خونه نبودن و شب عيدي غلغله بود...

ziba

جا داره اينجا كمي از حرفها ي بامزه ات بگم...عين بلبل همه چي رو ميگي ...كار از جمله بندی گذشته...زمان و شخص فعلها رو كاملا درست ميگي...تو قسمت قبلي تو سريالي خانمه داشت گريه ميكرد پرسيدي ماني چي شده؟؟ گفتم خاله گوشواره اش گم شده گريه ميكنه...امشب دوباره اون خانمه رو ديدي سريع گفتي خاله گوشواره ات پيدا شده؟؟؟ و من داشتم از تعجب شاخ در مياوردم..بقول دایی جون کی اینهمه حرف زدن رو یاد گرفتی

صبح گفتي ماني موز بده دتري بخوره...

ماني آش بده دتري بخوره بزرگ بشه...

وقتي شبكه مورد علاقه ات رو ميزنم كنترل رو ميبري جايي قايم ميكني و ميگي ماني بسه دست نزن ديگه!! محيا ببينه...

وقتي آب خوردي گفتي آخيش..مثل اينكه خيلي تشنه ات بود ماني فدات بشه...

الكي چند بار قبل خواب ميگي شب بخير محيا خوابيد..و نميخوابي...اين شب بخير رو متوجه شدم كه از سريالها ياد گرفتي...خوبه چيزهاي خوبشو بروز ميدي و اميدوارم بدهاش تو بك گراند ذهنت نمونه كه آينده بريزه بيرون...نگرانتم گلكم...من سريالهاي بدی نميبينم. يكي دوتا هست..اما خوب تو هر فيلمي حرفهاي بد و پرخاشگري ديده ميشه كه دوست ندارم ياد بگيري گلكم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان محمدرضا
17 آبان 90 12:05
سلام
به قدرت زنانه خودت شک نکن


آره عزیزم...همینه که نگهم داشته
مامان دانیال
21 آبان 90 11:12
جداً عزیزم اونجا چه خبر بود؟؟؟؟؟؟؟؟


نمیدونم والا از خودش بپرس