24/آذر/90
صبح همراهی کردی و تا 9:30 خواب بودی و من هم خوابیدم...بیدار که شدی گفتی مانی برو زیر پتو سرما میخوری.. صبحون خوردیم و رفتیم حموم...جلوی موهات رو هم کوتاه کردم.. منهم بعد شونه کردن موهات هی ازت عکس میگرفتم...گفتی مانی عکس نگیر cd بذار... اینترنت خونه هم درست نشد و در واقع مهندس هنوز مودممو نیاورد... بابایی هم ازین بابت کلافه بود و تو خونه کاری جز خوابیدن نداشت...چون گلو درد هم داره قلیون رو هم خدارو شکر تعطیل کرد.. من هم کمی فولدر عکسها رو مرتب میکردم و شما هم میومدی رو میز کامپیوتر و اذیتم میکردی... بالا اومدنی با کمک مبل راحت بودی اما پایین اومدنی با کله میخواستی بیای و وقتی نمیتونستی میگفتی مانی کمک کن و ازین...